اين روزا زياد فرصت نوشتن نيست بايد تلاش بيشتري بكنم براي زندگي مون...
چند روزي رفتم تهران و ديدن خانوادم ... خوب بود.. خوش گذشت اما ... تنها بودم و دلم مدام پيش همسري بود، هر جا مي رم دلم براي اون يكي تنگه!!!
يكي دو روزه يه اتفاقاتي افتاده كه فكرم مشغوله و حتما ميام تعريف مي كنم اين بانك ملت چه بامبولي سرم در آورد!!!
پ.ن1: امير جان تولدت مبارك... اس ام اس قطعه و مجالي براي زنگ زدن بهت نداشتم شرمنده... با همه وجودم آرزو مي كنم به آرزوهاي خوبت برسي...
پ.ن2: پيشنهاد مي كنم حتما كتاب قانون شفا ترجمه گيتي خوشدل رو بخونيد... معجزه مي كنه ..
پ.ن3: سكوتـــــــــــــــم از رضايت نيست............
مراقب خودتون و اطرافيانتون باشيد... اين روزا تو كوچه و پس كوچه بيشتر هواي همو داشته باشيد...
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر