
ياد يه خاطره با مزه افتادم گفتم بگم يه ذره بخنديد

سال سوم دبيرستان معلمي داشتيم به اسم خانم خانيان كه كلي دوست داشتني و مهربون بود.. آخر سال تحصيلي به بچه ها تو كلاس اعلام كرد كه يه سري كلاس تست گذاشته براي آمادگي كنكور كه در كنارش هم كلاس NLP براي تقويت حافظه


اون موقع ما بايد توي مدرسه مانتوي سرمه اي تا زير زانو مي پوشيديم يه چيزي مثل عبا گشاد و بلند

تا 2 كه مدرسه بودم و بعد هم مي رفتم اين كلاسهاي كنكور تا 5.30 بعد از اون هم مي رفتم كلاس زبان!به جز روزهاي يكشنبه كه مدرسه كلاس نداشتم و مستقيم مي رفتم كلاس كنكور

يه روز يكشنبه اي نشستم با ياسي به sega بازي كردن و خيلي ديرم شد با عجله بلند شدم لباس پوشيدم تا خودمو به كلاس برسونم!!!
تو تاكسي هي ديدم ناراحتم، گرما اصلا غير قابل تحمل شده بود برام، احساس مي كردم مانتوم خيلي كلفته!!!!
از اونجايي كه بخيال همه چيز بودم اونموقع ها بدون توجه از تاكسي پريدم پائين و بدو بدو رفتم سمت آموزشگاه و خوشبختانه همزمان با استاد زبان وارد كلاس شدم!
بعد از كلاس زبان ديدم نه واقعا انگار مانتوم يه جوريه خيلي پف كرده!درست عين دامن لباس عروس سيندرلا شده بود



چين چيناي پايين دامنمو كه تو خونه تنم بود (بسوزي سر به هوايي!)

نفهميدم چه جوري دوييدم تو توالت! دامنمو كشيدم پايين و يه نفس عميق كشيدم (آخيششش ) ... بعد يهو يادم افتاد كه كجا جاش بدم؟!

هرچي فكر كردم ديدم نخير نمي شه تو كيف كه جا نمي گيره! اينجا هم كه نه مدير آموزشگاه(همون معلم دوست داشتنيم) بود و نه آشنايي كه بتونم بهش بگم برام بذاره تو كشوي ميزش يا هر جاي ديگه اي! به هر حال نمي شد جايي گذاشتش كه آبرو داري بشه!(چقدرم آبرو مونده بود برام!!!) فكر كنم 10 دقيقه اي تو توالت موندم ولي فرجي نشد كه نشد! همه تو توالت فكرشون باز مي شه مال من قفل شده بود !!!

آخرين راه حل آشغالي بود... دامنو يه جورتا كردم كه كش بالاش معلوم نشه و چيناي پايين هم مخفي بمونه! اومدم بيرون ديدم به به چه استقبالي


يهو قيافمو تو هم كردم (همراه با قرمز و بنفش شدن !) گفتم خيلي گرمه ببخشيد لباسمو در آوردم

رفتم تو راهرو و دامنو پرت كردم تو آشغالي!!!!
بعد از اون هم هرگز دامن نپوشيدم !

به قول نازلي واقعا كابوس بديه...


مراقب خودتون و اطرافيانتون باشيد.
۱۲ نظر:
به ياد بهار و مونا مشتركا :دي
اوووووووووووووولللللل
:پي
دووووم شدم....واسه اولین بار....هنوز متن و نخوندم.....
سلام با اجازه لینکتون را به از همه رنگ اضافه کردم موفق باشید
دختر خب دامن رو چرا انداختي؟؟؟؟؟؟؟؟
خيلي خنديدم. اولش فكركردم لابد دامنت رفته بود توي شلوارت از خونه تا موسسه آ«ده بودي!!!!!!!!!!!!!!
باز جاي شكرش باقيه كه فقط دامن رو زير مانتو پوشيديه بودي.
شادباشي.
مژگان جوني وقت كردي سري به ما بزن. داري بي وفا ميشي.
مواظب خودت باش.
سلام مژگان جونم
خوبی خانومی؟ امروز با مونا حرف وبلاگ تو بود :دی من داشتم ميگفتم کاش وبلاگ مژگان بلاگفا يا پرشين بلاگ بود آخه نميدونم چرا اين کامن دونی بلاگ سپات با من لجه :( هر ئفعه ميام که بايد کلی قربون صدقه اش برم تا کامنت دونيش رو باز کنه برام :))
خوب ديگه غر غر بسه :دی بريم سر اصل مطلب (بابا منظورم از اون مطلبا نبود :)) چرا حول شدی !)
واااااای بميرم الاهی عجب کابوسی بوده الحق :(( اما جدی جدی خيلی فکرت خوب کار ميکرده من عمرا توی اون شرايط و دامن به دست همچين چيزی به ذهنم ميرسيد که بگم گرمم بوده لباسم رو در آوردم :)) البته نها کاری که ميکردم ديگه دور نمينداختمش !!! چرا انداختی دور بدبخت رو ؟ اون که گناهی نکرده بود
شما خودت سر به هوايی :))
يه کيسه اس چيزی ميگرفتی مينداختی توش
حالا من چرا انقدر حرص اون دامن رو ميخورم ! خودم هم نميدونم
بلی داشتم عرض ميکردم ...کجا بودم ؟؟ (ميگم اين کامنت دونيت با من لجه بگو نه :(( داشتم همين جوری پر چونگی ميکردم که يهو همه چی بسته شد ! منطورم همه صفحات وبه اما ماشالا من پشت کارم زياده :دی
ميگم حالا دامنت خوبه بلند تر از مانوت نبود وگرنه اگه از زير مانتوت ميومد بيرون بايد همون کاری که من گفتم ميکردی :)) يعنی اصلا از اون شهر ميرفتی
man beram digeh azizam
moraghebe khodet bash
:X
(yehoo raftam chanal 2 :P )
ايول حاضر به جواب
خيلي با مزه بود
:ديي
من كه مشكلي با اين كامنت دونيت ندارم
راستي چه خداي با حالي داري
من چرا تا بحال متوجه نشده بودم ؟
در هر حال بهش سلام برسون
مال مونوم قيافه اش شبيه مال تونه
ها وولك
سلام
حالا من شيطونم يا تو
من زلزلم يا تو
بگوok
مژگان منتظرم
منتظر آفتاب
منتظر گرماش
منتظر پرتويي از دختر آفتاب
مژگان من هستم پس توام باش
دوستت دارم
ok
ارسال یک نظر