شنبه، تیر ۲۴، ۱۳۸۵

بدون عنوان!

كلمه ها هجوم ميارن تو مغزم، فورا يه تيكه كاغذ پيدا مي كنم و هر چي تو ذهنم مي اد مي نويسم،‌تخليه كه مي شم به عادت قديمي مي شينم و تايپ مي كنم هنوز دكمه سيو رو نزده برميگردم اولش هر چند خط رو كه مي خونم به دلم نمي شينه و پاك مي كنم ... هيچ كدوم به دلم نمي شينه از كل مطلب 7 صفحه اي اين موند:
«كاش مي شد غم دلامونو به كسايي بگيم كه واقعا طاقت شنيدن دارن نه اينكه مي شنون و دلداريت مي دن و در ظاهر باعث خنده ات مي شن ولي وقتي ازت فاصله گرفتن تو خودشون مي شكنن... اينقدر دلاشون مهربونه كه ..... »
دو سه روزه مدام مي گم نمي دونم چه مرگمه! ولي دروغ مي گم آخه مي دونم...
در مورد خودم به يه نتيجه اي رسيدم!!!‌تا كسي در مورد خودش و زندگيش چيزي بهم نگه اصلا خودمو قاطي زندگيش نمي كنم و هرگز ازش سوالي رو نمي پرسم ولي وقتي شروع كرد گفتن از خودش ديگه هرگز نمي تونم از فكرش دربيام و نسبت بهش بي تفاوت باشم حتي اگر اون سكوت كنه و حرفي نزنه!
براي نارگل:
مي دوني نارگل مرور خاطره ها داغونم كرد، با اون اس ام اس هم همه چيز دست به دست هم داد تا در كل اين 3 روز 5 ساعت چشم رو هم بذارم... كاش بدوني وقتي حرفي رو بهم نزني بيشتر له و داغون مي شم....
مراقب خودتون و اطرافيانتون باشيد.

۱۶ نظر:

ناشناس گفت...

سلام
اول كه:اوووووووووووولللللل
7 صفحه؟
از بس خودت مهربوني خانومي
من هم خيلي وقتا شروع ميكنم به نوشتن ولي بعد همش خط خطي ميشه

ناشناس گفت...

خیلی مواقع از این اتفاقها می افته. باید مراقب بود همین................

ناشناس گفت...

بسكه دل تو هم مهربونه
و خدا اونو از دوستات نگيره

ناشناس گفت...

chi begam?

ناشناس گفت...

واقعا پيشنهاد خوبيه كه ملت رو بذاريم روي فكس!!!

ناشناس گفت...

شاید حق با تو باشه
ولی من از جای دیگه می خورم
از آهنگ مرسی
هنوز لود نشده...
اما پیشا پیش مرسی

ناشناس گفت...

باز خوبه همون یه خرده موندش از نوشته ات !!!!
من اگه طرف بهم حرف هم نزنه ممکنه ازش نپرسم.ولی نگرانش میشم خیلی وقت ها.حتی اگه خودش ندونه...

ناشناس گفت...

نمیدونم کلاف پیچیده ای انسان است

ناشناس گفت...

همه اين روزا يه جوري مثل همند!
نوشتن تو هم مثل من شده
بعضي ادما مثل تو اونقدر دلشون بزرگه كه براي نگرانيهاي ديگران هم جا هست ولي بايد خيلي مواظب دلت باشي چون اينجور دلها زود از بين ميره
شاد و باروني باشي هميشه

ناشناس گفت...

بابا اينقدر نازك نارنجي بودن هم خوب نيست. آدم بايد حرفهاي ديگران رو بشنوه و در پي حل مشكلش بر بياد نه اينكه با غمشون غمگين باشه و يا گاهي غمگينتر از خودشون.....!!!!!
از من به تو نصيحت براي يك مدت به كساني كه ميدوني غمگينند نزديك نشو با كساني سر كار داشته باش كه شادند. وقتي انرژي گرفتي انوقت ميتوني با آدمها مشكل دار و غمگين هم ارتباط برقرار كني كه بتوني كمكشون كني.و توي خودت هم نشكني...
شادباشي.

ناشناس گفت...

متاسفانه منم اينجوريم تا جايي كه يه وقتايي كاسه داغتر از آش مي شم.
با اينكه بارها بهم گفتن انقدر بيشتر از ديگران براشون دل نسوزون هنوز عوض نشدم.
فكر نكنم هيچ وقت عوض شم ظاهرا اين طبع توي خون منه.

ناشناس گفت...

؟؟؟؟

ناشناس گفت...

salam....yekam shabihe afkare khodam bood....

ناشناس گفت...

سلام ببخشيدا من يكي با شما ها فرق دارم يعني اينكه من مينويسم اونم كلي نه يه صفحه نه دو... اخرش كه ميزارم تو بلاگم ميبينم اين ميهن بلاگ همشو خودش حذف كرده مونده ........
سلام .........
ونظرات ....... شرمنده ها
راستي اوفففف

ناشناس گفت...

چه کسی می گوید
سلام آغاز کلام است و دوستی ؟
امروز فهمیدم که مهر تو آغازگر این دوستی است دختر آفتاب، مهر شرقی در دستان تو! مهربان دوست تازه ، گرمای تموز گوارای وجودت
دست به دستهای آفتاب مهرت جاوید
نفست سبز
لبخندت پایدار و حضورت در کلبه جودی مستدام :)

پ.ن : ممنون که اومدی ،نه خانوم مهربون من وبلاگ دیگه ای نداشتم و تازه از بهمن شروع کردم ولی وبلاگ خوان بودم ، اگر میشه لطف کن ایمیلت رو هم بهم بده..مرسی

ناشناس گفت...

Very best site. Keep working. Will return in the near future.
»