هفته پيش تو كلاس ادبيات استاد در مورد مولانا و شمس صحبت مي كرد و تعريف كرد
«يه روزي مولانا به شمس مي گه تو كه تواناييش رو داري روي آب راه بري يكبار هم منو همراه خودت بكن كه من هم راه رفتن روي آب رو تجربه كنم و شمس قبول مي كنه و به مولانا مي گه تو دنبال من حركت كن و اين چوب رو بگير و در طول سير بگو يا شمس يا شمس و مولانا اين كار رو مي كنه و وقتي روي آب قرار مي گيره و گوش مي كنه مي بينه شمس مدام ذكر يا حق رو مي گه...
به فكر مولانا ميرسه كه چرا من بگم يا شمس خوب من هم ميگم يا حق... و به محض اينكه مي گه يا حق توي آب فرو مي ره شمس كمك مي كنه و مولانا رو از آب در مي آره و ازش مي پرسه چي شد كه اين طوري شد و توي آب رفتي؟ و مولانا هم مي گه من ديدم تو مي گي يا حق با خودم فكر كردم كه منم بگم يا حق و به محض ذكر يا حق به آب فرو رفتم ...
شمس به مولانا مي گه تو كه شمس رو مي شناسي ذكرش رو مي گي حق رو كه نمي شناسي...
اين شد كه ديگه اون پائين نمي گم :يا حق...
و اما در مورد مراقب خودتون و اطرافيانتون باشيد! به نظر من اگه هر كسي مراقب باشه از جانب خودش آسيبي به كس ديگه اي نرسه هيچ بدي اي وجود نخواهد داشت پس
مراقب خودتون و اطرافيانتون باشيد.
۱۱ نظر:
سلام
مژگان جون
جالب بود.
واقعا" چقدر خوب میشد اگه هرکسی حواسش به کاری که میکرد بود و برای دیگران مشکلی ایجاد نمیکرد.
ما كه هيچ كي رو نميشناسيم تكليف چيه
hekayate jalebi bood
afarin
تکیه کلامهایت را به کلامی از یاد مبر که این کلامهایت تو را به دیگران شناسانده اند....تا بعد(یلدانشین)
ای کاش همه اینطوری بودن...
salam khanoom khanooma har 10bari ke man sar mizanam to bayad 1bar sar bezani behem bimarefaaat?!!!
جمله آخرت عالی بود آدم همیشه باید مواظب خودش و اطرافیانش باشه
ولی یا حق
دختر آفتاب عزیز من این داستان رو تا حالا نشنیده بودم. جالب بود. اما راست راستش رو بخوای خودم از شنیدن این عبارت بجای اینکه یاد مولانا و شمس بیفتم یاد داستانهای ناخوشایندی میفتم...
مژگان جان من هیچ ایمیلی ازت نگرفتم مطمئنی به آدرس درست ایمیل زدی؟
خیلی قشنگ خیلی قشنگ خیلی قشنگ بود. برایم آموزنده بود.نکته ای که هست این که آدم، خودشناس باشد،خداشناس هم خواهد شد. این را هم سکه دیگر این نوشته بدانیم.
ارسال یک نظر