سه‌شنبه، مرداد ۲۵، ۱۳۸۴

یاسی عزیزم تولدت مبارک..

سلام یاسی جونم. تولدت مبارک عزیزم ان شالله 120 سال زنده باشی. چقدر زود گذشت یاسی انگار همین دیروز بود دعواهای زرگریمون، انگار همین دیروز بود حرف از ازدواج می افتاد هر دومون اشکمون سرازیر می شد.. چقدر دلامون به هم گره خورده بود وقتی عروس شدی با همه وجودم خوشحال بودم می گفتم خدا رو شکر خوشبخت می شی دوستت داره...
یاسی زندگی خیلی سخته، خودت خوب می دونی؟ پستی و بلندی هم زیاد داره فقط باید مواظب باشی به اون بلندی که رسیدی یهو پرت نشی آسیب ببینی.. یه کم تمرکز کن یاسی عطر تنت همه جا رو گرفته و تو بی خبری، عطر گل یاس.
یه وقت نبینم شبنم رو چشات نشسته، حرف بزن بهم بگو، من و تو که غیر هم کسی رو نداریم ولی گریه نکن محکم حرفتو بزن، می دونی یاسی مامان خیلی خوب منطق رو بهت یاد داده ولی من چون شاگرد تنبل بودم یادش نگرفتم... حالا که تو داریش قدرشو بدون می دونی چرا اینو می گم که همه زندگی آبجی کوچیکه دست خوش احساس شد.. بگذریم امروز روز شادی مگه نه؟ دیروز رو فراموش کن بذار بگذره...
تو بیان احساسم ناتوانم می دونی کسی رو هم ندارم غیر ازدوستای اینترنتیم... من غیر از اینا دوست دیگه ای ندارم حالا ازشون کمک میخوام تا دل غمگینتو شاد کنن....یاسی یه هدیه کوچولو هم برات دارم اینجا رو ببین...
این وبلاگ آبجی خانم منه، می شه یه بمب کامنتی براش بفرستید کامنت دونیش پر بشه. خیلی برام مهمه...
پ.ن: این یادداشت باقی می مونه تا زمانی که احساس کنم قلب خواهرم شاد شده..

مراقب خودتون باشید.
یا حق

هیچ نظری موجود نیست: