جمعه، مرداد ۱۴، ۱۳۸۴

بدون عنوان.....

چرا وقتی که آدم تنها می شه
غم و غصه اش قد یه دنیا می شه
می ره یه گوشه ای تنها می شینه
اونجا رو قد یه زندون می بینه
غم تنهایی اسیرت می کنه
تا بخوای بجنبی پیرت می کنه
وقتی که تنها می شم اشک تو چشام پر می زنه
غم می یاد یواش یواش خونه دل در می زنه
یاد او شبها می فاتم زیر مهتاب بهار
زیر جنگل زیر چشمه می نشستیم من و یار
غم تنهایی اسیرت می کنه
تا بخوای بجنبی پیرت می کنه
میگن این دنیا دیگه مثل قدیما نمی شه
دل این ادما زشت دیگه زیبا نمی شه
اون بالا باد داره زاغ ابرارو چوب می زنه
اشک این ابرها زیاد ولی دریا نمی شه
غم تنهایی اسیرت می کنه
تا بخوای بجنبی پیرت می کنه
«تنهایی- ترانه های فریدون فروغی»

>>>>این قسمت حذف شد چون قرار نیست بهش فکر کنم<<<<

مراقب خودتون و اطرافیانتون باشید.
یا حق

هیچ نظری موجود نیست: