سه‌شنبه، مرداد ۰۴، ۱۳۸۴

عشق

تا ابد دوستت دارم و به تو محتاجم
و همین لحظه این قدر اشک برای ریختن دارم که موهایت تر شود
خودم را از تو دور گرده ام، با این وجود
توجه و عشق تو هنوز در دلم برپاست
تو سرپناه و مامن من هستی
که مرا از گزندها و آسیب ها حفظ می کنی
من از دیوارها می گذرم و پرواز می کنم
و تمام کارهایی را که باید، انجام می دهم
تا در پناه تو باشم
شاید من یاغی و سرکش باشم
اما می دانم حتی زمینی که بر روی آن ایستاده ام از عشق تو سرشار است
من منتظر لبخند درخشان و پرغرور تو هستم، مادر
لبخندی که هر گره ای را باز میک ند
برای تمام لحظاتی که به خاطر من رنج کشیده ای
متاسفم
اما بعد از طوفانهای کوجک
این آرامش است که پا برجا خواهد ماند.
می دونم می دونم دختر خوبی برات نبودم، می دونم از لحظه ای که منو تو وجودت حس کردی جز دردسر و اذیت و آزارچیزی برات نداشتم ولی بذار بازم بغلت کنم بهت بگم که چقدر دوستت دارم، بذار بگم طاقت دیدن یه قطره اشکتم ندارم، مید ونم اینا رو نمیخونی و می دونم امسالم مثل همه سالها دست نوشته ام می مونه برای خودم... دوستت دارم مامان جونم
امروز باید بگم مراقب دل مامانای مهربونتون باشید.
یا حق

هیچ نظری موجود نیست: