یکشنبه، تیر ۱۹، ۱۳۸۴

مامان نوشی و جوجوهاش

نوشی عزیزم می دونم هیچ چیزی تسلای غم دلت نیست... دوری از جگر گوشه هات می دونم برات زجر اوره! ولی صوبری کن عزیزم... کاش می شد فاصله این چند تا خیابون رو بگذرم و بیام پیشت تا شاید یه ذره از تنهایی هات کم بشه، نوشی کاش می شد اون سکوت لعنتی که الان تو خونه ات حاکم شده با صدای جوجه هات شکسته بشه... ساعت 1شده و هنوز خوابم نمی یاد.. کاش می شد یه کاری کرد ....

دعا کنیم برای نوشی

هیچ نظری موجود نیست: