دوشنبه، خرداد ۰۹، ۱۳۸۴

زیبا شیرازی

این روزا حسابی سرم شلوغ بوده و تو خونه هم گرفتار بودم از یه طرف شیطونی های مژده از یه طرف مریضی خواهرم و از طرف دیگه خستگی کار...
بگذریم حالا دیگه رمق غر زدن رو هم ندارم. نمی دونم کی این آسانسورهای لعنتی این ساختمون درست می شه از اون تاریخی که در مورد سقوط آسانسور نوشتم تا حالا همچنان 13 طبقه رو با پله گز می کنیم و الکی هم خودمونو گول می زنیم داریم ورزش می کنیم!!! (بابا پدر زانوهام در آومد) طفلکی زانوهام به سر و صدا افتادن...
راستی یه خبر.؟؟ من بالاخره اولین وب سایت رسمی رو افتتاح کردم (ببخشید نمی تونم آدرس بدم) نمی دونید وقتی با کنترل پانل هاست روبرو شدم یه حالی داشتم اصلا نمی تونستم هیچ کاری بکنم هر چیزی رو هم اضافه می کردم می گفت شما اجازه ندارید این کارو بکنید خلاصه با همکاری خانم مسئول اونجا حل شد مشکل و منم با موفقیت صفحه هامو آپلود کردم ولی بابا ازم یه عالمه ایراد گرفت( خوب من اولین کارم بود) به هر حال با کمک بابا اونا رو هم حل می کنم فعلا طبق قولی که به مدیریت دادم کارو رو انجام دادم. یواش یواش بقیه رو هم درست می کنم(مدیرمون از همه چیز وب سایت راضی بود)
راستی شما آهنگ های بسیار بسیار زیبای خانم زیبا شیرازی رو گوش کردید... محشره این آدرس وب سایتشه یه سری به شعرها و داستانهاش بزنید محشره من که عاشقشم و هر روز روزمو با صداش شروع می کنم.

هیچ نظری موجود نیست: