سه‌شنبه، بهمن ۲۵، ۱۳۸۴

آدم كشون...


يه راه ميخوام پيشنهاد بدم براي كشتن آدمها!!!!! هر كسي رو خواستيد خفه كنيد بدون اينكه گير بيفتيد بياريد شركت ما يه گوشه نگهش داريد به محض اينكه مدير عامل رفت و اومد بيرون بندازيدش تو دستشويي و در رو ببنديد امكان نداره جواب نده
ببخشيد ولي يه حقيقته ....
پ.ن:
1....................
2.نمي دونم چرا اين روزا دلم نميخواد خاطره هامو بگم دوستاني كه از روز اول وبلاگ نويسي با من بودن مي دونن كه معمولا از اتفاقاتي كه هر روز مي افتاد خيلي مي نوشتم ولي حالا به قول يه دوست خسيس شدم ميخوام همه روزهاي شيرين و تلخ رو فقط براي خودم داشته باشم خاطره هايي كه مو به مو داره تو ذهنم هر روز مرور مي شه چه خوب و چه بد...
مراقب خودتون و اطرافيانتون باشيد.

۱۳ نظر:

ناشناس گفت...

سلام
چی میکشید از دست این مدیر عامل خوشبوتون!!!!
ما هم از این عتیقه ها کم نداریم!!!!!!
راستی من منتظرم بدونم چی میخواستی بگی.

ناشناس گفت...

اين صبح ، اين نسيم ، اين سفره مهيا شده سبز،‌اين من و اين تو ،‌همه شاهدند
كه چگونه دست و دل به هم گره خوردند ...يكي شدندو يگانه
تو از آن سو آمدي و او از سوي ما آمد ، آمدي و آمديم
اول فقط يك دل دل بود ،‌يك هواي نشستن و گفتن
يك بوي دلتنگ و سرشار از خواستن
يك هنوز با هم ِساده
رفتيم و نشستيم و خوانديم و گريستيم
بعد يكصدا شديم ،‌هم آواز و هم بغض و هم گريه
همنفس براي باز تا هميشه با هم بودن
براي يك قدم زدن رفيقانه ، براي يك سلام نگفته ، براي يك خلوت ِ دل خاص ، براي يك دل سير گريه كردن
براي هميشه عشق ...باران
باري،‌اكنون و اينجا ، هواي هميشه ات را نميخواهم ...نشاني خانه ات كجاست ؟

ناشناس گفت...

مال خودم نبود بخدا
ولي اسم طرف يادم نيسم
تو بزن به حساب دزدي

ناشناس گفت...

in axe tovalet farangi ro az koja avordi che bahale :D
mese raeese sabeghe man mimoone pas :D ye adame chagh o gonde va boo gandoo :D

ناشناس گفت...

دختر آفتاب! روز والنتینت فرخنده باد. آدم کشون که دیگه عادی شده، فرشته کشون هم داره آغاز می شه. وللش. مراقب خودت باش . اطرافیان همه مراقب خودشون هستند.

ناشناس گفت...

سلام این خاطرات واسه خودت نگه دار چون می دونم حتی تلخش هم شیرینه فقط امیدوارم یه روزی این خاطره ها عذابت نده

ناشناس گفت...

بوسه
در دو چشمش گناه مي خنديد
بر رخش نور ماه مي خنديد
در گذرگاه آن لبان خموش
شعله يي بي پناه مي خنديد
شرمناك و پر از نيازي گنگ
با نگاهي كه رنگ مستي داشت
در دو چشمش نگاه كردم و گفت
بايد از عشق حاصلي برداشت
سايه يي روي سايه يي خم شد
در نهانگاه رازپرور شب
نفسي روي گونه يي لغزيد
بوسه يي شعله زد ميان دو لب


سلام روز عشق بر همگان مبارک مخصوصا شما دوست عزیز

ناشناس گفت...

سلام به دختر آفتاب.ببخش منو ولی بعضی چیزا رو بهتر نیست تو وبلاگ ننویسی؟؟؟؟ اما از حق نگذریم.خیلی بامزه مینویسی

ناشناس گفت...

سلام
منتظر ایمیلت هستم.
امیدوارم قابل بدونی.

ناشناس گفت...

ببخشيد ميشه لطف كنيد آدرس بديد. من چند نفرو مي خوام بفرستم اونجا
پيشاپيش از همكاري شما كمال تشكرو دارم.

ناشناس گفت...

من گاهی حوصله خودمو ندارم چه برسه خاطراتمو

ناشناس گفت...

چشم من حتما فرماندمون رو می یارم

ناشناس گفت...

hala hatman lazem bood ino begi (alamate taasof)abroye bande khodaro bordi
rasti darbareye on saiti ke dadi on male kharejihast man mikham yek iranisho rah bendazam mitoni komakam koni ya na