دوشنبه، دی ۰۵، ۱۳۸۴

بارون..

وقتي كه بارون ميباره
     غم رو شونه م سر ميذاره
         ميگه تو با ياد صداش ،
              آروم شو ‌، عيبي نداره

وقتي ستاره پر كشيد ،
    يواشكي سحر كشيد
        خواستم فراموشت كنم ،
              اما نشد ، دل سر كشيد

وقتي شقايق غنچه بود ،
     وقتي صدات نهفته بود
        حال وهواي عشقتو ،
            كسي به من نگفته بود

وقتي صدام نفس مي خواست ،
     وقتي كه غم قفس مي خواست
         ترانه هام روي زمين ،
             آواز هم نفس مي خواست
پ.ن:1.اين مطلب قشنگ رو چند وقت پيش يكي از دوستانم برام فرستاده بود و توي ارشيو داشتمش گفتم بذارم شما هم لذتش رو ببريد.
2. يه دوست مهربون شديدا اين روزا منو دگرگون كرده....
مراقب خودتون و اطرافيانتون باشيد.
يا حق

هیچ نظری موجود نیست: