یکشنبه، اردیبهشت ۱۷، ۱۳۸۵

كوزه!

يه سلام و تشكر هول هولكي... نمي دونم چرا شركت اين مدلي شده هيچ برنامه اي نيت هيچ خبر هم نيست يه هو همه چيز به هم مي ريزه و شلوغ پلوغ مي شه... بابت تاخيرهايي كه تو پست مطلب داشتم شرمنده فعلا اين حكايت رو بخونيد تا از شرمندگيتون در بيام تا بعد...
يك سقا در هند ، دو كوزه بزرگ داشت كه هر كدام از آنها را از يك سر ميله اي آويزان ميكرد و روي شانه هايش مي گذاشت . در يكي از كوزه ها شكافي وجود داشت . بنابراين در حالي كه كوزه سالم ، هميشه حداكثر مقدار آب ممكن را از رودخانه به خانه ارباب مي رساند ، كوزه شكسته تنها نصف اين مقدار را حمل مي كرد .
براي مدت دو سال ، اين كار هر روز ادامه داشت . سقا فقط يك كوزه و نيم آب را به خانه ارباب مي رساند . كوزه سالم به موفقيت خودش افتخار مي كرد ، موفقيت در رسيدن به هدفي كه به منظور آن ساخته شده بود .
اما كوزه شكسته بيچاره از نقص خود شرمنده بود و از اينكه تنها مي توانست نيمي از كار خود را انجام دهد ، ناراحت بود . بعد از دو سال ، روزي در كنار رودخانه ، كوزه شكسته به سقا گفت : ( من از خودم شرمنده ام و از تو معذرت خواهي مي كنم .)
سقا پرسيد : ( چه مي گويي ؟ از چه چيزي شرمنده هستي ؟ ) كوزه گفت : ( در اين دو سال گذشته من تنها توانستم نيمي از كاري را كه بايد ، انجام دهم . چون شكافي كه در من وجود داشت ، باعث نشتي آب در راه بازگشت به خانه ارباب مي شد . به خاطر تركهاي من ، تو مجبور شدي اين همه تلاش كني ولي باز هم به نتيجه مطلوب نرسيدي .)
سقا دلش براي كوزه شكسته سوخت و با همدردي گفت : ( از تو مي خواهم در مسير بازگشت به خانه ارباب ، به گلهاي زيباي كنار راه توجه كني .)
در حين بالا رفتن از تپه ، كوزه شكسته ، خورشيد ره نگاه كرد كه چگونه گلهاي كنار جاده را گرما مي بخشد و اين موضوع ، او را كمي شاد كرد . اما در پايان راه باز هم احساس ناراحتي مي كرد . چون ديد كه بازهم نيمي از آب ، نشت كرده است .
براي همين دوباره از صاحبش عذرخواهي كرد . سقا گفت : ( من از شكافهاي تو خبر داشتم و از آنها استفاده كردم . من در كناره راه ، گلهايي كاشتم كه هر روز وقتي از رودخانه برمي گشتيم ، تو به آنها آب داده اي . براي مدت دو سال من با اين گلها ، خانه اربابم را تزيين كرده ام . بي وجود تو ، خانه ارباب نمي توانست اين قدر زيبا باشد .)
مراقب خودتون و اطرافيانتون باشيد.

۵ نظر:

ناشناس گفت...

حکایت زیبایی بود . آفرین به اون کوزه ترک خورده :) که سودش به گلهای توی راه رسید
موفق باشی و مراقب خودت باش

ناشناس گفت...

سلام
چقدر زیبا بود
حکایت بعضی از ماهاست که بعضی وقتا نوع نگاهمون باعث قضاوت نادرست میشه

ناشناس گفت...

زیبا و ارام

Valentine گفت...

ای بابا بچه رو جون به سر کرده گل آب بده؟!! شوخی کردم جالب بود:)

ناشناس گفت...

حکایت جالبی بود :)
راستی تولد کی بود مبارک باشه