پنجشنبه، فروردین ۲۶، ۱۳۸۹

یک

خیلی وقتا نگرانم که می تونم از عهده وظایف یه مادر بر بیام یا نه !؟
خیلی وقتا دلم ضعف می ره که زودتر تکون خوردن هاتو حس کنم...
خیلی وقتا چشمامو می بندم و چهرت رو تجسم می کنم ...
خیلی وقتا دستمو می ذارم روی شکمم و باهات حرف می زنم...
خیلی وقتا بابا باهات حرف می زنه که مامانی رو اذیت نکن و تمام این وقتا می گم بذار اذیت کنه فقط صحیح و سلامت بیاد پیشمون...
خیلی وقتا به لحظه اول دیدنت فکر می کنم و اشک از چشمام سرازیر می شه ...
مادری ...
صحیح و سلامت بیا پیشمون ... طبق نوشته ها تو از این هفته حس شنوایی داری و صدامون رو می شنوی... پس بلند بهت می گم دوستت داریم...
پ.ن:
1. جنسیت نی نی مون هنوز معلوم نیست و چون برامون مهم نبوده ترجیح دادم به این منظور سونوگرافی نکنم...
2. 18 اردیبهشت یه سونو مهم دارم که در مورد ناهنجاری های مادرزادی نوزاد و تشخیص اونا هست.. برامون دعا کنید...
3. تو این وضعیت و گیر و دار باید اسباب کشی کنیم و خونه رو عوض کنیم... ای خدا برسون یه خونه مناسب...
4. به انرژی مثبت دوستای گلمون نیاز داریم...