دوشنبه، آذر ۰۶، ۱۳۸۵

بسوزه پدر بي اينترنتي:((

همچنان بي اينترنتم...
امروز با جنگ و دعوا تحصيلدار شاتل رو كشيدم دفتر واسه تحويل مودم ADSL و بستن قرارداد، بعد هم ميگه يك هفته الي 10 روز طول ميكشه! كه با اين وضعي كه من از شاتل مي بينم بعيد مي دونم 15 روز ديگه هم مشكل بشه...
كسي پارتي نداره بياد كمك؟‌:(
فعلا كارم شده سريع بلاگ ها رو باز كنم و تو افلاين بخونم...
اهاي شاتلي ها اخطار مي كنم بجنبيد وگرنه جماعت وبلاگ نويس رو مي ريزم سرتون :O :d
پ.ن:
همچين سريع نوشتم غلط املايي زياد شد:P
يه يشنهاد اين سايت شاتل كامنت دوني اي ، نظر سنجي اي چيزي نداره بريد بتركونيدش؟
اهاي مواظب خودتون و اطرافيانتون هستيد يانه؟

چهارشنبه، آذر ۰۱، ۱۳۸۵

...

شنيدين مي گن فلاني خيلي خوب بود حالا آبله هم در ك..نش زده؟!حالا شده حكايت من!خيلي خوب آپديت مي كردم حالا قراره بي اينترنت هم بشم (احتمالا 1 هفته يا بيشتر!)مدير ديد وايرلس زيادي داره هزينه بر مي شه! گفت كه ADSL بگيريم ازا ين ارزونا!!! بعد زنگ زديم واسه سرويس گرفتن از شاتل كه گفتن به شركتها اين سرويس ارزون رو نمي ديم! درنهايت سرويس 256 رو درخواست داديم و با قراره بيان وصل كنن! همين الان هم قاچاقي انلاينم! آخه هزينه وايرلس رو نداديم ولي هنوز قطع نكردن...حالا همه اينا يه طرف اينكه من نه مي تونم وارد gmail بشم نه مي تونم وارد بلاگر بشم و نه وارد فتوبلاگم يه طرف ديگه... ببينم شما هم از ديروز مشكل داريد يا مشكل از من هستش؟! اصلا sign in نمي شه!كوكي ها رو پاك كردم، يه دليت فايل هم كردم ولي ..........كمك برسونيد تا نت قطع نشده!اين پست رو هم از طريق امكان ايميل بلاگر دارم مي نويسم هيچ نمي دونم پابليش مي شه يا نه!

پ.ن: *قالب رو داريد! يه اشكال كوچولو داره كه قراره به كمك يه نفر حل بشه ولي اينقدر هي بهش زحمت دادم روم نمي شه بگم ... كمكككك :دي

پ.ن ** به لطف همون آقا بالايي تونستم مطلب رو اديت كنم

جمعه، آبان ۲۶، ۱۳۸۵

فرشته ها

هيچ چيزي مثل بازي كردن با كوچولوي تو ماشين بغلي نمي چسبه اونم تو ترافيك اتوبان تهران كرج ;)

چهارشنبه، آبان ۱۷، ۱۳۸۵

چشم پاك!!!

روز سه شنبه 9/8/85 ساعت حدود 11: زنگ درب شركت به صدا در مي اد...
من با خودم! اي خدا اين ديگه كيه؟ قراره كسي نياد شركت كه...
در باز كردم ديدم يه آقاي غريبه ولي آشنايي هست... وقتي گفت بازرس تامين اجتماعي هستم يادم افتاد كه قبلا هم اومده بود دفتر ما...
راهنماييش كردم نشست و خودم هم رفتم زونكن تامين اجتماعي رو برداشتم و نشستم...
تعداد كاركنان رو پرسيد و فرمش رو تكميل كرد..
بلند شدم كه برم كد پستي رو براش بيارم كه يهو بي مقدمه گفت: "خانم من قبلا هم اينجا اومدم.. شما هم قبلا اينجا كار مي كرديد درسته؟"
گفتم:‌"بله درسته... چطور؟"
گفت:‌"ببخشيد ولي خيلي لاغرتر شديد!!!"
يه كم نگاش كردم و گفتم:‌"چقدر حافظه تون خوبه!!!"‌
روم نشد بگم چشماتون چقدر .......
به نظرتون واسه چشماش چه صفتي بايد استفاده كرد؟!
مراقب خودتون و اطرافيانتون باشيد.

شنبه، آبان ۱۳، ۱۳۸۵

خدايش بيامرزد...

روز چهارشنبه رسيدم خونه ديدم تلفن زنگ زد و بابا گوشي رو برداشت و خيلي سريع قطع كرد و رو به مامان گفت كه از خونه عمه بوده و حالش خوب نيست...
سريع حاضر شديم و رفتيم خونه عمه كه تازه 2 روز بود نقل مكان كرده بودن به خونه جديد و از تهران به كرج اومده بودند...
عمه مدتها بود مريض بود و اين اواخر خيلي زجر مي كشيد... با اينكه سن زيادي نداشت و حدود 46 سالش بود ولي خيلي زجر كشيده بود... و حالا آروم گرفته
عمه جون شروع زندگي جديدت مبارك مهربونم
پ.ن:
اگر حسش رو داشتيد فاتحه اي نثار روحشون كنيد.

مراقب خودتون و اطرافيانتون باشيد تا فرصت هست.