یکشنبه، آبان ۱۵، ۱۳۸۴

اندر احوالات آشپزي دختر آفتاب

ديروز 14 آبان ماه شركت كارهاي خارج از دفتر زياد داشت و طبق معمول سرايدار شركت از اين بانك مي دوئيد اون بانك و از اين دفتر به اون دفتر ...
ساعت 12 ديدم قابلمه اي كه مرغ گذاشته توش به طرز وحشتناكي مي زنه تو سر و كله خودش به اجبار كار رو ول كردم (مشعول بازي بودم!!!) و رفتم و يه سرك كشيدم ديدم نه قيافه اش يه جوريه از اونجايي هم كه تاحالا غير از كتلت و ماكاروني گاهي هم املت چيزي درست نكردم مثل .... موندم توش خلاصه به هر شكلي بود مرغ رو آماده كردم ديدم بدون برنج كه نمي شه پس بلافاصله دوئيدم طرف پلوپز و از گوني برنج هم به اندازه 5 نفر برنج برداشتم (اين شرح احوالات شركت ما هستش ها تعجب نكنيد اين مدليه ديگه!!!) همه رو ريختم تو سيني و آوردم پشت ميزم كه تميزش كنم!!!!! در همون حين زنگ در به صدا دراومد منم كه فكر مي كردم سرايدار شركت اومده با عجله دويدم طرف در بدون اينكه سيني برنج رو مخفي كنم!!! به محض اينكه در رو باز كردم ديدم.......... بدبخت شدم سفير نيجريه بود كه براي يه سري كارها اومده بود شركت، خوبه تنها بود ! بهش خوش آمد گفتم و اونم با خنده ظرف برنج رو نگاه كرد و دستش رو آورد جلو كه با من دست بده!!! تو دلم يكي – دو تا فحش نثارش كردم و با خنده براش توضيح دادم كه تو فرهنگ ما نمي شه كه اين جوري بشه! با اون لباس مسخرش!
به هر شكلي بود تا اون رفت تو اتاق مدير (البته به مانند گاو چون منتظر نشد حضورش رو اعلام كنم!) برنج ها رو برداشتم و رفتم تو آشپزخونه ........ درست كردم ولي چه درست كردني! طفلك ها شب راهي بيمارستان نشده باشند خوبه... رئيس جان كه فكر كنم كله پا شده چون از تنخواهم برداشته و روش يادداشت گذاشته هزينه دارو!!!
يه نكته جالب: اون افراد سياسي اي كه مي آن تو ايران تو ساعت كاريشون مجبورند كت و شلوار داشته باشند ولي خارج از ساعت كار مي تونند لباس محلي خودشون رو بپوشن. مثلا همين اقا كه اومده بود دفتر ما يه لباس بلند (مثل لباس خوابهاي سوريه اي) به رنگ بنفش ياسي پوشيده بود و يه شلوار گشاد .... ولي عجب گوشي اي داشت من كه لنگه اش رو نديده بودم دفعه بعد بايد ازش بپرسم آخه يه چيزاي ديگه هم پيش اومد كه تا شب مديرها دست گرفته بودن و سربه سر من مي ذاشتن تو يه فرصت بهتر براتون مي نويسم.
پ.ن: نمي دونم تك تك ما چطور مي تونيم زمستون رو پشت سربذاريم وقتي بچه هاي همين سرزمين، از سرما به گوشه هاي چادرهاشون پناه بردن... نمي دونم چرا موج پيشرو تنها موند شايد چون حجم كار بالا بود و ....
مراقب خودتون و اطرافيانتون باشيد.
يا حق

هیچ نظری موجود نیست: