چهارشنبه، مهر ۰۶، ۱۳۸۴

اگر بار گران بودیم رفتیم

زور من چربید و عسلک و مامانش هم باهامون راهی شدند الان که دارم می نویسم با یه دست صبحانه می خورم با یه دست تایپ می کنم بعد هم باید برم تامین اجتماعی که خدا کنه کارم درست شه وگرنه مسافرت بی مسافرت!!!!!! اینم قولی که داده بود به تعداد صفحه های تایپ شده نگاه نکنید به خوندنش می ارزه


دانلود کتاب دیوار
مراقب خودتون و اطرافیانتون باشید.
یا حق

دوشنبه، مهر ۰۴، ۱۳۸۴

مي گم شما ها تابستون رفتيد مسافرت ؟ خوش گذشت ديگه؟ من كه تابستون نرفتم چون حسابي درگير بودم... ولي در عوض چهارشنبه راهي ام اگه گفتيد كجا؟! اردبيل و سرعين.
كسايي كه تجربه داشتن مي دونن كه بهترين زمان براي مسافرت به سرعين همين اوايل مهرماهه...
1.حلالمون كنيد اگه رفتيم و برنگشتيم!!!كسي سفارشي چيزي نداره!!!
2.اگه تو جاده تهران-رشت-اردبيل يه پژو ديديد كه رقصان و مارپيچي مي ره شك نكنيد دختره آفتابه!!!
3.تا موقع رفتن يعني 5شنبه سعي مي كنم كتاب ديوار رو براتون بزارم كلي كيف كنيد با خوندنش.
4.دعا كنيد زورم بچربه و عسلك و مامانش با ما بيان...
5.اينم عسلك صحيح و سالم با همه شيطنت هاش ... خانم خانما دو شب پيش همچين خالش رو ترسوند كه تا يك ساعت اشك مي ريختم از ترس!!!! تو تاريكي مثل موش يواشكي اومده بود بالا سرم منم غرق در تماشاي مصاحبه شهرام كاشاني تو تپش بودم. صداي جيغم اومد مگه نه؟!!!

6.پيرو مطلب قبلي از دوستاني كه باهام تماس گرفتند و گاها ابراز نگراني كردند ممنونم. خوبم يعني بايد خوب باشم چون هنوز زنده ام پس بهتره خوب رو انتخاب كنم.
7. همين الان يه دوست از زنجان پيغام داده اونجا زلزله اومده اميدوارم اتفاق بدي نيوفتاده باشه..
مراقب خودتون و اطرافيانتون باشيد.
يا حق

جمعه، مهر ۰۱، ۱۳۸۴

اون يكي/ اين يكي

اون يكي راه مي ره و يا ميخوره زمين كسي نمي بينه، اين يكي نشسته يه جا و شست پاشو تكون ميده همه مي گن خسته مي شي!!!
اون يكي نفس مي كشه و اكسيژن هدر مي ده، اين يكي با يه سرفه كوچيك همه نگران مي شن براش كه هوا آلودست نكنه اكسيژنش ته كشيده، يا تاريخ گذشته باشه!!!
اون يكي حرف مي زنه كسي نمي شنوه –(بگم نميخوان آلودگي صوتي ايجاد بشه بهتره)- اين يكي مي گه:«من» همه مي پرسن چيزي ميخواستي؟!!!
اون يكي داد مي زنه بهش مي گن سگي پاچه نگير، اين يكي نق مي زنه خسته است مي گن خودتو عصباني نكن عمرت كوتاه مي شه، دنيا ارزش نداره، بيا بدنتو بمالم آروم بشي اصلا منو بزن آروم بشي!!!
اون يكي مي ره اتاقش همه ازش راحت مي شن ديگه ريختشو نمي بينن، اين يكي مي ره تو حياط كسلي خواب از تنش در بره همه دل تنگش مي شن!!!
اون يكي تلفن جواب نمي ده، داد مي زنن بردار اون لامصب رو كرمون كرد، اين يكي تلفنش زنگ مي زنه سريع هندزفري آماده مي شه نكنه دستش خسته بشه!!!
اون يكي بچه يكي ديگست، اين يكي هم بچه يكي ديگست!!!
اون يكي چهرش خسته ولي مهربونه، اين يكي خيلي مهربون و شاده!!!
اون يكي غصه همه رو ميخوره بلد نيست بيانش كنه، اين يكي مدام اظهار نگراني نمادين داره!!!
اون يكي خسته شده از زنده بودن، اين يكي غصه ميخوره پير شده!!!
اون يكي قربون صدقه رفتن بدردش نميخوره حتي روحي، اين يكي مرده و كشته فدات بشم و قربونت برم هست!!!
اون يكي خيلي داره خودشو كنترل مي كنه احمقانه رفتار نكنه، اين يكي هم!!!
اون يكي تنهاست خيلي تنهاست، اين يكي به موقع همه رو اطرافش داره!!!
اون يكي فقط بايد درد و دل بشنوه ولي شنونده نداره، اين يكي اصلا حوصله نداره تلخي هاتو بشنوه!!!
پ.ن 1: آهنگ هاي جديد سياوش قميشي تو سايت شيراز پاتوق اومده با كيفيت خيلي عالي دوست داشتيد بريد سراغش.
2:حوصله داشتيد كتاب ديوار رو بخونيد ترجمه صادق هدايت ممنونم كه برام فرستاديد.. اگر هم حوصله نداشتيد بريد بخريد سعي مي كنم بزودي بزارمش اينجا براتون.
3: قدر همديگه رو بدونيد به خدا پشيمون مي شيد يه روزي ، يه روزي كه خيلي دير نيست، شايد اصلا 1 ساعت ديگه، يا فردا.... بعد از نبودش به چه دردش مي خوره بشينيد و زار بزنيد اونوقت خيلي عزيز مي شه نه؟!!! Upgrade your email with 1000's of emoticon iconsUpgrade your email with 1000's of emoticon icons

مراقب خودتون و اطرافيانتون باشيد.
يا حق

شنبه، شهریور ۲۶، ۱۳۸۴

واقعا هندوانه در بسته!!!

سن پسر: 17 سال.
سن دختر: 15 سال.
مكان : خونه پسر.
زمان: عصر روز 25/6/84 ساعت 17.
حاضرين: خانواده دختر و پسر و آقاي عاقد!
علت: دختر رو به عقد پسر در آوردن.
نتيجه: خدا داند و بس.
* * *

زمان:26/6/84 ساعت 10 صبح
مكان: تو كوچه
موقعيت دختر آفتاب: پشت سر تازه عروس و داماد كوچك
پسر: تو خيلي گ... ( شكر) ميخوري!! بيجا كردي
دختر: آخه.
دختر آفتاب (چشماش از حدقه در اومده)
پسر : آخه و زهرمار ....
...
...
...
نتيجه : بازم خدا مي دونه!!!
* * *

همون روز ساعت 18
مكان: دختر آفتاب تو حياط
موقعيت: با تاپ و شلوارك
تازه داماد!: پشت پنجره در حال ديد زدن حياط و چشم پراكني!!!!!! (اينجا دختر آفتاب حكم مادربزرگ رو داره!)
* * *

به نظر شما آخر و عاقبت اين دختر بدبخت چي ميشه كه هنوز دست چپ و راستشو نشناخته بايد ...........
من اين موقع ها فقط ذهنم بوق ممتد مي كشه مثل صداي بوق كارخونه ها!!!!

پ.ن: به جان خودم مژده خوب شد، كچل شدم چشم عكسشم مي ذارم اين عكس رو تو عروسي روز 5 شنبه ازش گرفتم.
 مژده خاله
مراقب خودتون و اطرافيانتون باشيد.
يا حق

سه‌شنبه، شهریور ۲۲، ۱۳۸۴

پشه!

سلام... همگی خوبید؟
دو روزه که فکرم همش مشغول عسلک شده و بارها برای سالم بودنش خدا رو شکر کردم... چند شب پیش یه پشه کوچولو بدن این دخترک ناز رو نیش زده و به این روز انداختتش....

خدایا به همه مادرهایی که فرزندان ناتوانی دارند صبر بده. آمین.
مراقب خودتون و اطرافیانتون باشید.
یا حق

جمعه، شهریور ۱۸، ۱۳۸۴

هبوط

مرا کسی نساخت، خدا ساخت؛
نه آنچنان که «کسی می خواست»،
که من کسی نداشتم.
کسم خدا بود، کس بی کسان.
او بود که مرا ساخت آن چنان که خودش خواست.
نه از من پرسید و نه از آن «منِ دیگر» م.
من یک گِل بی صاحب بودم..
مرا از روح خود در آن دمید.
وبر روی خاک و در زیر آفتاب،
تنها رهایم کرد.
«مرا به خودم واگذاشت».

يا حق

جمعه، شهریور ۱۱، ۱۳۸۴

روند ترميمي

خوب در جواب كامنت اقا وحيد بايد بگم اينم عكس از خودم!!!!‌(حتما معلومم ديگه) اين هفته فكرم حسابي درگير اين پوست لعنتي بود. راستش جز چند دقيقه اي دردي نداره ولي بعدش اين پوست هاي قهوه اي شده خيلي رو اعصابت راه مي رن! اين سه روز كه حسابي زنداني بودم تو خونه .. واقعا درسته كه ادمو از هر چيزي محروم كنن بهش حريص مي شه نمي دونيد چقدرد لم ميخواست برم تو حياط تو زل گرما بشينم!!
روز سوم بعد از اولين دوره پيلينگ اولين روز بعد از پيلينگ دوم
5دقيقه قبل از پست مطلب