*مكالمه من و ياسي رو پشت تلفن بخونيد:
من: چطوري خوبي؟ مژده خوبه؟
ياسي: ممنونم آره خوبه.. امروز رفته مدرسه حرف سين رو ياد گرفته يكسره داره راه مي ره و مثلا تمرين مي كنه..
من: چه جوري تمرين مي كنه؟
ياسي: ميگه سين مثل سلام .. مثل كله!
من: وا كله كجاش سين داره؟
ياسي: منم همينو از مژده پرسيدم مي گه خوب مامان كليه همون سر هستش ديگه!!!
و من غش مي كنم از خنده و شيطنت اين نيم وجبي
* همكارم مي گه خانوم ... به سلامتي مي ريد زيارت؟
مي گم بله مي رم زيارت بابام و طواف مادرم...
من: چطوري خوبي؟ مژده خوبه؟
ياسي: ممنونم آره خوبه.. امروز رفته مدرسه حرف سين رو ياد گرفته يكسره داره راه مي ره و مثلا تمرين مي كنه..
من: چه جوري تمرين مي كنه؟
ياسي: ميگه سين مثل سلام .. مثل كله!
من: وا كله كجاش سين داره؟
ياسي: منم همينو از مژده پرسيدم مي گه خوب مامان كليه همون سر هستش ديگه!!!
و من غش مي كنم از خنده و شيطنت اين نيم وجبي
* همكارم مي گه خانوم ... به سلامتي مي ريد زيارت؟
مي گم بله مي رم زيارت بابام و طواف مادرم...
۴ نظر:
ای جان:)))
خب راست گفته بچه :)))
kash zoodtar miomadin ta manam ziyarateton konam
به بهار:
بله راست گفته :دي
به اميرحسين :
كاش تعطيلي اون موقع بود
سلام خانم،خوبی؟خبر نداشتم اینجا مینویسی وگرنه خیلی زودتر اومده بودم!
منم در آینده ای نه چندان دور حرفهای اینجوری خواهم نوشت!:دی
ارسال یک نظر