چهارشنبه، خرداد ۱۳، ۱۳۸۸

بابای قصه گو

با همسری و خواهرش در مورد حال خراب دلم حرف می زنم و سعی می کنم قرص ها رو با بغضم قورت بدم! همسری می گه بیا بغل خودم گریه کن جوجو... با خنده می گم به بغلت نمی رسم همین وسط راه می زنم زیر گریه... تلفنم زنگ می خوره اسمش که می افته روی گوشیم با خوشحالی می گم سلام آقای بد... انرژی و شور و هیجانش رو به منم منتقل می کنه... ازم می خواد دختر آفتاب رو بنویسم... دوستام رو دوباره جمع کنم، آدمهای جدید... چشم می گم و گوشی رو که می دم به همسری تو فکر فرو می رم ـــــــــــــــــ
من چه بلایی سر دلم اومده؟ یعنی مشکلات دستگاه گوارشم اینقدر حساسم کرده؟ چرا مداوم بغض دارم و اشک می ریزم؟ شنبه با نماینده بیمه سینا قرار دارم، می شینیم تو اتاق کنفرانس و سر درد و دلم باز می شه می گه برو دکتر ! برو استخر! برو ایروبیک! چون وقتت خالیه افسردگی گرفتی.. وقتم خالیه؟؟؟؟ از 6 صبح تا 5 عصر در تلاشم، بعد هم اگر وضعیت جسمیم بذاره یه چیزی درست می کنم برای خوردن (فقط چیری که بشه خورد!!) هر چند رضا هیچ وقت اعتراض نکرده... سر میز شام خیلی تلاش کنم بتونم بشینم تا رضا غذاش رو بخوره... طفلک خسته بلند میشه و ظرفهای شام رو میشوره و آشپزخونه رو مرتب می کنه... و دوباره فردا روز از نو روزی از نو!!!!
پ.ن: کسی می دونه اگر تو آزمایش خون مربوط به معده هلیکوباکتریال میزانش روی 119 باشه، معده دچار زخم شده یا نه؟ یا فقط می تونه عفونت باشه؟
هر روز صبح و شب قبل از غذا قرص بیسموت(2عدد) امپرازول(1عدد) و بعد از غذا آموکسی سیلین(2عدد) و کلاریترومایسین(1عدد) مصرف می کنم. (دوره مصرف 20 روزه)
نگرانم... طعم دهنم وحشتناک تلخ می شه اینقدر که نمی تونم آب دهنم رو قورت بدم...
مراقب خودتون هستید؟

۳ نظر:

دريا گفت...

مشكلات دستگا گوارش نشونه فشار زياد عاطفيه
تو مجبور نيستي همه بارها رو خودت حمل كني
گاهي نشونه رنجش هم هست
چه دليلي داره كه گريه مي كني؟
عزيزم دلتنگيه؟
يا موندن در شهر غريب
به هر حال من مي تونم بهت كمك كنم
بايد در هر شرايطي زيبايي ها موجودو بپذيري
با دوستا سبقت حرف بزني
و شورو نشاط بيافريني
بستن دختر آفتاب با اونهمه دوست و رفيق و كامنت مثل رفتن توي يه زندون و تنگ و تاريك
به خودت بيشتر كمك كن
دستوالعمل هاي معجزه آسايي دارم
كه مي تونن به شدت موثر باشن اگه خواستي بگو بهت بگم گلم
نبينم غمگين باشي
فعلللللللللللا

دريا گفت...

كاركردن زيادت باعث خستگي ميشه و اين اين خستگي اگه به طور موثر از تنت بيرون نره فشارهاي زيادي رو متحمل ميشي
سعي كن به خدا توكل كني و كارهايي رو كه دوستت داري بيشتر انجام بدي
در ضمن زياد به آنده فكر نكن
حال رو درياب و اينكه اگه بخواي لذت ببري بايد سالم باشي
برو زير درختا بشينو و از طبيعت زيباي تبريز استفاده كن
و خوشحال باش كه از دود و دم تهرون رها شدي
برو سبلانو فتح كن
هوم
ميري؟
سعي كن همون دختر آفتابي باشي كه به همه زندگي مي داد
تو مي توني
روحيتو تغيير بده حتما

گیلدا گفت...

سلام دختر افتاب! پس چی شده؟هوا ابری هست؟ یا شب شده؟
مژگان جان،خدا را شکر همسفر خوبی داری.حتما به خودت برس. اگر از وضعیت فعلی راضی نیستی پس می تونی عوضش کنی خانوم جون؟درسته

؟
امیدوارم بیام اینجا و از شادی هات بخونم دختر افتاب