tag:blogger.com,1999:blog-132507162024-03-23T21:50:12.280+03:30دختر آفتابUnknownnoreply@blogger.comBlogger238125tag:blogger.com,1999:blog-13250716.post-74469388317989373552010-06-06T11:21:00.002+04:302010-06-06T11:23:54.926+04:30دختركم...چه لذتي داره نوشتن براي دختركم... <div>خدايا اين لطفت رو ازمون دريغ نكن و هديه ات رو صحيح و سالم برسون بهمون... </div><div><br /></div><div><a href="http://www.delearam.ir/">دختركم </a></div><div><br /></div>Unknownnoreply@blogger.com6tag:blogger.com,1999:blog-13250716.post-52936259408889537592010-05-09T12:01:00.004+04:302010-05-09T12:19:51.255+04:30صفحه دوم<div dir="rtl" style="text-align: right;">سلام نانازم.. دست كوچولو.. پا كوچولو...<br />ديروز يه دل سير نگاه كرديم و ازت فيلم گرفتيم ، حسابي تو دل مامان شيطوني مي كردي ، تند تند هم انگشتاي پاتو تكون مي دادي... آخ ماماني دردت اومد آقاي دكتري زد به دل ماماني؟ آخه زودي پاهاتو صاف كردي و فشار دادي به دل مامان ... آقاي دكتر تك تك اعضاي بدنت رو بهمون نشون داد، از جمجمه و مغز و مخچه شروع كرد تا انگشتاي كف پات... لباي كوچولوت، چشمات، پيشونيت، لبات، استخون چونت و مماخ كوچولوت...<br />از وقتي ديدمت بي تاب ترم برات نانازي...<br /><hr /><br />پ.ن:<br />1. خدايا شكرت... با همه وجودم سپاسگذارم...تا حالا مواظبمون بودي باز هم هوامونو داشته باش.<br />2. هميشه فكر مي كرديم كه اسمي كه براي بچه مون مي ذاريم پر ابهت باشه... تو سونوگرافي قبلي بهمون گفتن احتمالا پسره... اسم كيان رو براش انتخاب كرديم كه وقتي نظر خاله بهارش رو پرسيديم دقيقا تو اس ام اس به همين موضوع اشاره كرد ولي حالا كه دكتر جون گفته ني ني مون دخمره يه جورايي دلم مي خواد همون دل آرام باشه كه مخاطبمون بوده هميشه و هميشه اما ته دلم مي گم نكنه اسم خوبي براش نباشه؟ سيده دل آرام... قشنگه؟<br />3. از روز شنبه ديگه سركار نمي رم و نشستم تو خونه ... كلي كار دارم براي انجام دادن...<br />4. به جز رنگ صورتي چه رنگ ديگه اي مناسبه براي دخمركمون؟ راستش براي سيسموني به مارك دار بودنش زياد اهميت نمي ديم اما دوست دارم يه رنگ قشنگ باشه و ترجيحا غير از صورتي ! اگه دوست داشتيد نظر بديد (چشمك)<br />5.كاش خاتون قوبل كنه بياد تبريز براي خريد سيسموني :( آخه..............<br />6. راستي مي دونيد ني ني ما شهريوري مي شه؟<br /><strong>مراقب خودتون و اطرافيانتون باشيد و لطفا برامون دعا كنيد.</strong></div>Unknownnoreply@blogger.com12tag:blogger.com,1999:blog-13250716.post-2769250434972218772010-05-03T17:09:00.003+04:302010-05-03T17:22:27.454+04:30تولدت مبارک<div dir="rtl" style="text-align: right;">نازنین من...عشقم... مژده جونممم.. تولدت مبارک...<br />بهت افتخار می کنم دخمرکم ... وقتی قد و بالای رعنات رو می بینم...<br />امسال این نیم وجبی که تو دل خاله است نذاشت تولدت رو پیشت باشم جوجوی من ... خاله رو ببخش عزیزم...<br /><a onblur="try {parent.deselectBloggerImageGracefully();} catch(e) {}" href="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEgegTo5SW3Sjz6DKJUSdN8-tMKkj22ipJR0rdLwcb34RATygAxm0sbxQlER_1JvNwcji6Kpq3afuPJ_yZybYbunSHnCUBcNa73IFE06_d-VnRBYcYsUp_nku9FE8TRDDemLBLK8QQ/s1600/happy-birthday.gif"><img style="margin: 0px auto 10px; display: block; text-align: center; cursor: pointer; width: 317px; height: 320px;" src="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEgegTo5SW3Sjz6DKJUSdN8-tMKkj22ipJR0rdLwcb34RATygAxm0sbxQlER_1JvNwcji6Kpq3afuPJ_yZybYbunSHnCUBcNa73IFE06_d-VnRBYcYsUp_nku9FE8TRDDemLBLK8QQ/s320/happy-birthday.gif" alt="" id="BLOGGER_PHOTO_ID_5467024913781997602" border="0" /></a>پ.ن: برامون دعا کنید... ان شالله پست بعدی روز یکشنبه...<br /></div>Unknownnoreply@blogger.com2tag:blogger.com,1999:blog-13250716.post-65474403004315864642010-04-15T08:00:00.004+04:302010-04-15T08:18:41.778+04:30یک<div dir="rtl"><span class="Apple-style-span" style="font-family:'tahoma';"><span class="Apple-style-span" style="font-size:small;">خیلی وقتا نگرانم که می تونم از عهده وظایف یه مادر بر بیام یا نه !؟ </span></span></div><div dir="rtl"><span class="Apple-style-span" style="font-family:'tahoma';"><span class="Apple-style-span" style="font-size:small;">خیلی وقتا دلم ضعف می ره که زودتر تکون خوردن هاتو حس کنم... </span></span></div><div dir="rtl"><span class="Apple-style-span" style="font-family:'tahoma';"><span class="Apple-style-span" style="font-size:small;">خیلی وقتا چشمامو می بندم و چهرت رو تجسم می کنم ... </span></span></div><div dir="rtl"><span class="Apple-style-span" style="font-family:'tahoma';"><span class="Apple-style-span" style="font-size:small;">خیلی وقتا دستمو می ذارم روی شکمم و باهات حرف می زنم... </span></span></div><div dir="rtl"><span class="Apple-style-span" style="font-family:'tahoma';"><span class="Apple-style-span" style="font-size:small;">خیلی وقتا بابا باهات حرف می زنه که مامانی رو اذیت نکن و تمام این وقتا می گم بذار اذیت کنه فقط صحیح و سلامت بیاد پیشمون... </span></span></div><div dir="rtl"><span class="Apple-style-span" style="font-family:'tahoma';"><span class="Apple-style-span" style="font-size:small;">خیلی وقتا به لحظه اول دیدنت فکر می کنم و اشک از چشمام سرازیر می شه ... </span></span></div><div dir="rtl"><span class="Apple-style-span" style=" ;font-family:tahoma;"><span class="Apple-style-span" style="font-size:small;">مادری ...</span></span></div><div dir="rtl"><span class="Apple-style-span" style="font-family:'tahoma';"><span class="Apple-style-span" style="font-size:small;">صحیح و سلامت بیا پیشمون ... طبق نوشته ها تو از این هفته حس شنوایی داری و صدامون رو می شنوی... پس بلند بهت می گم دوستت داریم...</span></span></div><div dir="rtl"><span class="Apple-style-span" style="font-family:'tahoma';"><span class="Apple-style-span" style="font-size:small;">پ.ن: </span></span></div><div dir="rtl"><span class="Apple-style-span" style="font-family:'tahoma';"><span class="Apple-style-span" style="font-size:small;">1. جنسیت نی نی مون هنوز معلوم نیست و چون برامون مهم نبوده ترجیح دادم به این منظور سونوگرافی نکنم... </span></span></div><div dir="rtl"><span class="Apple-style-span" style="font-family:'tahoma';"><span class="Apple-style-span" style="font-size:small;">2. 18 اردیبهشت یه سونو مهم دارم که در مورد ناهنجاری های مادرزادی نوزاد و تشخیص اونا هست.. برامون دعا کنید... </span></span></div><div dir="rtl"><span class="Apple-style-span" style="font-family:'tahoma';"><span class="Apple-style-span" style="font-size:small;">3. تو این وضعیت و گیر و دار باید اسباب کشی کنیم و خونه رو عوض کنیم... ای خدا برسون یه خونه مناسب... </span></span></div><div dir="rtl"><span class="Apple-style-span" style="font-family:'tahoma';"><span class="Apple-style-span" style="font-size:small;">4. به انرژی مثبت دوستای گلمون نیاز داریم...</span></span></div><div dir="rtl"><br /></div>Unknownnoreply@blogger.com4tag:blogger.com,1999:blog-13250716.post-28661436626907991212010-03-21T06:23:00.003+03:302010-03-21T06:49:09.924+03:30ترد نمكي...<div dir="rtl" style="text-align: right;">سرمو انداختم پايين و تو لاك خودمم... فكرم هزار جاي مختلف هست اما دلم حسابي آرومه... مي رم و آروم روي صندلي مي شينم تا صدام كنه ... بعد از 10 دقيقه اي مي ياد و با يه لبخند قشنگ روبروم وايميسته ... برگه رو مي ده دستم و مي گه مباركه... مات و مبهوت نگاش مي كنم و مي گم جــــــــدي مي گي؟؟؟؟<img src="http://www.pic4ever.com/images/pinkglassesf.gif" border="0" /><br />نمي دونم چه طوري خودمو به خونه مي رسونم... هنوز رضام نيومده... وضو مي گيرم و مشغول نماز مي شم ... نماز مغرب و عشاء كه تموم مي شه نيت مي كنم و دو ركعت نماز شكر مي خونم... رضا مي رسه ... بعد از سلام و احوال پرسي مي گه " چي شد؟"<br />بغلش مي كنم و مي گم :" داري بابا مي شي ديوونه... " با گفتن اين حرفم اشكاي هردومون سرازير مي شه ....<img src="http://www.pic4ever.com/images/inlove2.gif" border="0" /><br />حس يه موجود زنده تو وجودت واقعا لذت بخشه... وقتي تو سونوگرافي تصويرش رو مي بيني، وقتي علائم وجود داشتنش رو مي بيني همه سختي ها، همه شب نخوابيدن هات، همه حالت هاي جور واجور ومختلف، همه تهوع هايي كه امانت رو بريده يادت مي ره...<br />گاهي با بهت تو آينه به خودم و شكمم نگاه مي كنم و باورم نمي شه اين منم كه دارم مادر مي شم؟ وقتي عكس سونو رو مي بينم، دست و پاي كوچولوشو، شكم و سرشو، باورم نمي شه كه اين موجود بچه منه؟<br />ني ني مون طبق محاسبات من هفته 13 رو تموم كرده و به اميد خدا اواخر شهريور ماه به دنيا مياد... به آينده اش دلگرمم، وقتي پدري مثل رضام رو مي بينم كه از همين حالا داره برنامه ريزي مي كنه براي تربيتش دلم آروم مي شه..<br />خـــدايا شكــرت كه من يكي از خوشبخت ترين آدم هاي روي زمين هستم.<img src="http://www.pic4ever.com/images/6asmnhy.gif" border="0" /><br />بعد از اين همه ورراجـــــي ... سال جديد رو به همتون تبريك مي گم و از خدا براتون بهترين ها رو آرزو مي كنم...<br /><span style="font-weight: bold;">مراقب خودتون و اطرافيانتون باشيد.</span><br /></div>Unknownnoreply@blogger.com15tag:blogger.com,1999:blog-13250716.post-79846301487881329782010-03-18T08:38:00.002+03:302010-03-18T08:49:07.982+03:30سال نو پيشاپيش مبارك<div dir="rtl" style="text-align: right;">هر چند شايد به تعداد انگشت هاي دست باشه دوستاني كه اينجا ميان اما دلم مي خواد از صميم قلب براي همه شما آرزوي سالي خوب و پر از شادي و عشق و صفا منتظرتون باشه ... الهي به همه اهداف و آرزوهاي خوبتون برسيد...<br />با همه وجود سال خوبي رو براتون آرزو مي كنم...<br />و اما....<br /><span style="font-size:180%;">به زودي يه خبر داغ اينجا نصب خواهد شد </span><img src="http://www.pic4ever.com/images/Vishenka_04.gif" border="0" /><br /></div>Unknownnoreply@blogger.com1tag:blogger.com,1999:blog-13250716.post-13106514346497225892010-03-04T13:53:00.002+03:302010-03-04T14:01:28.656+03:30در گیر و دار اسفند....<div dir="rtl" style="text-align: right;">امروز بعد از مدتها دل و دماغم (!!!!!) رو جمع کردم سر هم و رفتم بازار... یه ایده داشتم برای سفره هفت سینی که امسال برای اولین بار تو خونه عشقمون بر پا می کنیم... که لوازمش رو خریدم و کلی مغزم سوت کشید :دی (طفلک حساب رضا!)<br />تموم شد کارش عکسش رو می ذارم :دی<br />این روزای اسفند رو دوست دارم... با همه شلوغی و تو ترافیک موندن هاش ..لذت می برم از دیدن مردمی که با همه گرفتاری هاشون سعی می کنن بچه ها رو شاد کنن....<br />امروز روز قشنگی بود و شاید اولین و آخرین باری بود که تنهایی خرید می رفتم....ان شالله....<br /><br /><span style="font-weight: bold;">مراقب خودتون و اطرافیانتون باشید.</span><br /></div>Unknownnoreply@blogger.com1tag:blogger.com,1999:blog-13250716.post-34893869096341322052010-02-24T14:57:00.002+03:302010-03-30T16:41:51.420+04:30<div style="text-align: right;">یه عالمه از حس و حال گند امروزم نوشتم که قسمت نبود پابلیش بشه!!!!<br />تنها خبر خوش امروز نوشتن دوباره <a href="http://varash.blogfa.com/">بهار</a> بود.. دوستت دارم خانومی <a href="http://www.sweetim.com/s.asp?im=gen&lpver=3&ref=10" target="_blank"><img title="Click to get more." src="http://cdn.content.sweetim.com/sim/cpie/emoticons/00020154.gif" border="0" /></a></div>Unknownnoreply@blogger.com2tag:blogger.com,1999:blog-13250716.post-44793834768198013672009-12-20T17:57:00.003+03:302010-03-30T16:40:32.129+04:30پيري دختر آفتاب<div style="text-align: right;">فكر مي كنم اين روزگار پيري من باشه!!!! :ديي</div><br /><a onblur="try {parent.deselectBloggerImageGracefully();} catch(e) {}" href="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEiWye2BDCd-ViQWkz6C6wM9LiqfMkm_oTibJRM2j5Vzd69K852HZM6Jc38Ohlix4SC7alFd-jO_NqXJnH2GYh5xKm4JecfKoWZw7bZxgzat42fIcpuNcEMwdYJ-ccpzguhORNOS9g/s1600-h/1245520025528521.png"><img style="margin: 0px auto 10px; display: block; text-align: center; cursor: pointer; width: 320px; height: 227px;" src="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEiWye2BDCd-ViQWkz6C6wM9LiqfMkm_oTibJRM2j5Vzd69K852HZM6Jc38Ohlix4SC7alFd-jO_NqXJnH2GYh5xKm4JecfKoWZw7bZxgzat42fIcpuNcEMwdYJ-ccpzguhORNOS9g/s320/1245520025528521.png" alt="" id="BLOGGER_PHOTO_ID_5417325609877839410" border="0" /></a><br />شديدا به بافتني علاقه دارم .. الان هم دارم يه تاپ خوشگل مي بافم براي خودم اينقدر علاقه مندم كه صبح ها زودتر از خواب بيدار مي شم كه دو تا ميل بزنم مادر :))Unknownnoreply@blogger.com7tag:blogger.com,1999:blog-13250716.post-47058070991318839982009-11-16T17:41:00.003+03:302010-03-30T16:42:24.660+04:30دختر دار شدم....<div style="text-align: right;">بعد از 5-6 سال انتظار بالاخره تو يكي از روزاي عجيب خدا دختر دارشدم و آرزوم برآورده شد...<br /><br />ممنونم عزيزم به خاطر هديه قشنگ و دوست داشتنيت...<br /><br />اينم عكس دخترم كه اسمشو گذاشتيم لپ دونه ;-)<br /><br /></div><p style="text-align: right;"><img src="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEgmhpskbnTy2aujSOsoMgjl7wTMjP_aTvaZ9xjYAs0jyv5OJX8qcnMYLc222H-BTN-Batsp7dDQkKREfV9EB31E6FFWFwd2tzYsNY20gld7bnYEoaL6M1CsWZJfcawvuUoG3bDmcg/s1600/lopdone.jpg" /></p><div style="text-align: right;"><br /><br /><br /><br />* رضا ميگه اين نيم وجبي يه عروسك اگه بچه واقعيمون بود چيكارش مي كرديم!؟! از خدا كه پنهون نيست از شما چه پنهون از ديروز داريم مي چلونيم اين طفلكي رو :))<br /><br />*بچم يه كم لخته.. مامانش كم كم داره براش لباس هم درست مي كنه ... :ديييييي<br /><br />*امير حسين شرمنده... طرح برات يادم نرفته اما ........ مي ترسم فكر كني بهونه مي آرم... ولش...<br /><br /><strong>مراقب خودتون و اطرافيانتون باشيد.</strong></div>Unknownnoreply@blogger.com10tag:blogger.com,1999:blog-13250716.post-48430031829413765992009-11-10T09:22:00.004+03:302010-03-30T16:43:10.226+04:30...<div style="text-align: right;">این دفعه 16 هستم که می نویسم و به آخر خط نرسیده همه چیز رو پاک می کنم...<br />شدیدا دلم می خواد از حال و هوای دلم بنویسم اما نوشتنم نمی یاد! اینقدر حرف هامو زیر گوشت زمزمه کردم که مدتیه احساس می کنم نمی تونم مکتوب بنویسم!<br /><br />* دل تنگم........<br />* دلم بهار رو می خواد... بریم با هم از پله های سنگی بالا و بشینیم توی اون ایوون چوبی... حرف بزنم و بگم و بگم اونم خانومی خطابم کنه و دلگرمم کنه.... خانوم بهار......<br />*ایمان آوردم به نوشته ای که اول کتاب جان شیفته برام نوشته بودی... موطن آدمی در قلب کسانی است که دوستش دارند... <br /><strong>مواظب خودتون و اطرافیانتون باشید.</strong></div>Unknownnoreply@blogger.com1tag:blogger.com,1999:blog-13250716.post-75473521982097202862009-10-27T17:34:00.004+03:302010-03-30T16:43:35.474+04:30يادداشتك...<div style="text-align: right;">* گاهي يه صحبت 5 دقيقه اي با اقوامت مي تونه كلي روحيه ات رو عوض كنه... امروز بعد از مدتها با دختر خاله هم سن و سالم حرف زدم... همبازي بچگي هام... باورتون ميشه اولش منو نشناخت؟! دلم گرفت كه چقدر محروم كردم خودمو... روشم رو عوض مي كنم....<br />* چرا هميشه تو محيط كار ما خانوم ها بايد مراعات آقايون رو بكنيم؟! مثل دهاتي ها سر كار بريم و حتي يه رژ ساده هم نداشته باشيم؟ مخصوصا اگه تو يه جايي مثل تبريز كار كني و تو محيط كارخونه هم باشه! چرا يكبار آقايون مراعات خانوم ها رو نمي كنن؟؟؟؟؟<br />امروز تو سرويس به خاطر آهنگ جفنگي كه گذاشته بودن به اندازه يه روز پركار حرص خوردم!!!!<br />* واقعا بعضي خواننده ها چي فكر مي كنن اين ترانه ها رو مي خونن؟؟؟؟ بابا ديگه هر چيزي حد داره! وسط آهنگ بوق مي زد به جاي بعضي كلمه ها!!!!!!<br />* ياسي طفلك خوكي شده :(( ... نزديك به 2 هفته شده كه سرما خورده :( الان هم صداش حسابي خروسيه<br /><br /><strong>مراقب خودتون و اطرافيانتون باشيد.</strong></div>Unknownnoreply@blogger.com2tag:blogger.com,1999:blog-13250716.post-40395424596823216682009-10-23T20:47:00.003+03:302010-03-30T16:43:54.232+04:30عسلكم....<div style="text-align: right;"><img src="http://mozhgan.persiangig.com/image/mozhdeh/pics.jpg" /><br /><br />چقدر زود گذشت انگار همين ديروز بود اين عكسها رو ازت پشت سر هم مي گرفتم<br />و حالا اينقدر بزرگ شدي كه بدو بدو مي ري و لباس مدرسه ات رو مي پوشي تا براي وب سايتت(!) ازت عكس بگيرم...<br />يه سال ديگه مونده تا خونه ات رو تحويلت بدم و خودت بتوني اولين پست وبلاگت رو بذاري :-*<br /><br /></div><p style="text-align: right;"><img style="width: 267px; height: 336px;" src="http://mozhgan.persiangig.com/image/mozhdeh/88/14-10-09_1419.jpg" height="1364" width="884" /></p><div style="text-align: right;"><br /><strong>مراقب خودتون و اطرافيانتون باشيد.</strong></div>Unknownnoreply@blogger.com3tag:blogger.com,1999:blog-13250716.post-64776679258658069992009-10-13T09:04:00.003+03:302010-03-30T16:44:51.746+04:30كله!!!<div dir="rtl" style="text-align: right;">*مكالمه من و ياسي رو پشت تلفن بخونيد:<br />من: چطوري خوبي؟ مژده خوبه؟<br />ياسي: ممنونم آره خوبه.. امروز رفته مدرسه حرف سين رو ياد گرفته يكسره داره راه مي ره و مثلا تمرين مي كنه..<br />من: چه جوري تمرين مي كنه؟<br />ياسي: ميگه سين مثل سلام .. مثل كله!<br />من: وا كله كجاش سين داره؟<br />ياسي: منم همينو از مژده پرسيدم مي گه خوب مامان كليه همون سر هستش ديگه!!!<br />و من غش مي كنم از خنده و شيطنت اين نيم وجبي<br />* همكارم مي گه خانوم ... به سلامتي مي ريد زيارت؟<br />مي گم بله مي رم زيارت بابام و طواف مادرم...</div>Unknownnoreply@blogger.com4tag:blogger.com,1999:blog-13250716.post-40515459628697399632009-10-11T22:19:00.001+03:302009-10-11T22:35:42.235+03:30پيشي<a href="http://fc04.deviantart.com/fs51/i/2009/280/4/3/Friends______by_my_shots.jpg">اينارو ببينيد</a>... خوشگلن :-*Unknownnoreply@blogger.com1tag:blogger.com,1999:blog-13250716.post-87746105689592219612009-10-07T06:43:00.003+03:302009-10-07T07:42:21.518+03:30<div><img src="http://mozhgan.persiangig.com/image/TAVALOD_HAMNAFAS.jpg" /><br /></div><div>خيلي چيزا نوشتم و پاك كردم و هيچ كدوم رو ارزش اين روز بزرگ رو نداشت برام... دوستت دارم عزيزم و تولدت مبارك نازنين همسرم</div><div><div><div>براي كامنت گذاشتن لطفا بريد به <a href="http://delearam.ir/">وبلاگ خودش </a></div></div></div>Unknownnoreply@blogger.comtag:blogger.com,1999:blog-13250716.post-11369577514105166192009-10-01T15:15:00.002+03:302009-10-01T15:20:16.693+03:30:|تو پست قبلی نوشتم به دوستام زنگ می زنم!!!!<br />زدم...... اما....<br />زنگ زدم .. جواب نداد.. اس ام اس زدم سلام زنگ زده بودم حالت رو بپرسم ... می دونید جواب چی بود؟ "سلام چه عجب یاد ما کردی!؟ what 's the matter?"<br />دلم گرفت... از یه طرف فکر کردم اینقدر زنگ نزدم بهش حالش رو بپرسم حالا این حرف رو می زنه و از طرف دیگه فکر کردم چه دلیلی مهمتر از احوال پرسی از یه دوست... اونم یه دوست قدیمی...<br />اما.........<br />دلم گرفت ....<br />راستی یادم رفت بگم <strong>مراقب خودتون و اطرافیانتون باشید :-)</strong>Unknownnoreply@blogger.com1tag:blogger.com,1999:blog-13250716.post-24387732337698761372009-10-01T08:26:00.006+03:302009-10-01T09:29:21.791+03:30بچه گربهنمی دونم چرا تو تبریز این همه گربه هست!!!! ماشالله یکی از یکی نترس تر و خیره تر!!من هر روز صبح 5 الی 10 دقیقه به 7 از خونه خارج می شم و گاهی اوقات روی صندلی تو فضای سبز جلوی مجتمع می شینم تا سرویس بیاد..چند روز پیش نشسته بودم روی صندلی که دیدم یه بچه گربه با سرعت می دوه و میاد طرفم! چنان با سرعت بود که یه لحظه گفتم حتما زیر پام موشی چیزی دیده! حدود 5 قدم مونده بهم برسه یهووو ترمز گرفت و همون جا نشست زمین.. فهمیدم که گشنه هست و بازی می خواد ... ولی اینقدر بامزه بود که حسابی سرگرم شدم باهاش ... یهو دیدم راننده سرویس داره بوق می زنه :دیییییی اینم عکس از پیشیه ...<br /><div></div><br /><div><a href="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEhzoLdUBf1pXQvX-AAMK-OTptoe8PcX9gAyrjQIk7DfxD4T5aouYVp3FToM6fX2i5v40h8FvtI53px2wNC1QDxkrJA3hJpunGRy2qeT5bdeVZ7Lcv4pXj7qpsxu1WHVnp7YvdYzeQ/s1600-h/phalls_com_smilies_124.gif"></a><img id="BLOGGER_PHOTO_ID_5387495393431812882" style="DISPLAY: block; MARGIN: 0px auto 10px; WIDTH: 240px; CURSOR: hand; HEIGHT: 320px; TEXT-ALIGN: center" alt="" src="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEgzbtdrSNR74UF8fHM4-51HRQmFhxK_wLYJwaujj0gUKLbSsW7dfs8e2-KCnA-LmLbsa4rmC3jpDmjY-bizhyLMW1-H1R3krmGDEbjJ1LCah38ZQdL4gLylbA7mlxW5TpcZjOJRXg/s320/14-09-09_0705.jpg" border="0" /></div><br /><p>پ.ن:</p><p>1- من عاشق این آیکونه هستم ... خیلی با مزه است <img src="http://mozhgan.persiangig.com/image/ppp.gif"> </p><br /><p>2- تولدت مبارک آقا سجاد گل ... کلی دلم برات تنگ شده پسر پاشو بیا تبریز ... </p><p>3. گاهی فکر می کنم چقدر خودمو منزوی کردم! دلم برای دوستای قدیمی خیلی تنگ شده... امروز می خوام از اول لیست تلفن هام شروع کنم و حالی بپرسم از همه اونایی که در دسترس هستند... </p>Unknownnoreply@blogger.com1tag:blogger.com,1999:blog-13250716.post-58132674396596806892009-09-28T19:17:00.006+03:302009-09-28T19:26:58.027+03:30بچه ي بچه هام...<div class="style1"><span class="style2"><a href="http://2khtaraftab.blogspot.com/2009/02/blog-post_21.html"><span class="style3">اين پست</span></a><span class="style3"> رويادتونه؟<br /> اين بچه ها الان بزرگ شدن و خودشون مامان شدن ...<br /> حس جابي بهشون دارم... </span></span></div><div class="style1"><span class="style2"><span class="style3">اين هفته قراره خونه شون رو حسابي تر و تميز كنيم و بهشون برسيم ..<br /> پ.ن: خدايا شكرت... با همه وجودم شكرگذارتم كه بهم مي فهموني داري باهام حرف مي زني... عشق بازي مون رو دوست دارم...<br /></span></span><strong><span class="style2"><span class="style3">مراقب خودتون و اطرافيانتون بشيد.</span></span></strong><br /></div>Unknownnoreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-13250716.post-31271783993331903662009-09-23T17:45:00.001+03:302009-09-27T07:47:24.475+03:30جواب<p dir="rtl" style="TEXT-ALIGN: justify"><span lang="fa" style="COLOR: rgb(255,0,0);font-family:tahoma;font-size:10;" >جواب:</span></p><p dir="rtl" style="TEXT-ALIGN: justify"><span lang="fa" style="font-family:tahoma;font-size:10;">1.نشان دهنده چیزی است که شما بیشتر از بقیه چیزها دنبال آن هستید.</span></p><p dir="rtl" style="TEXT-ALIGN: justify"><span lang="fa" style="font-family:tahoma;font-size:10;">قصر:ثروت موزه:حرفه و شغل هتل:خانه و عشق</span></p><p dir="rtl" style="TEXT-ALIGN: justify"><span lang="fa" style="font-family:tahoma;font-size:10;">مکان مذهبی:اعتقادات یا زمینه رشد روحی و روانی شماست</span></p><p dir="rtl" style="TEXT-ALIGN: justify"><span lang="fa" style="font-family:tahoma;font-size:10;">2.نشان دهنده نوع زندگی است که به دنبال آن هستید.</span></p><p dir="rtl" style="TEXT-ALIGN: justify"><span lang="fa" style="font-family:tahoma;font-size:10;">پنجره:زندگی سرشار از رویدادهای پیش بینی نشده و شگفت انگیز</span></p><p dir="rtl" style="TEXT-ALIGN: justify"><span lang="fa" style="font-family:tahoma;font-size:10;">در:زندگی آرام و امن</span></p><p dir="rtl" style="TEXT-ALIGN: justify"><span lang="fa" style="font-family:tahoma;font-size:10;">بالکن:زندگی مسالمت جویانه و عاشقانه</span></p><p dir="rtl" style="TEXT-ALIGN: justify"><span lang="fa" style="font-family:tahoma;font-size:10;">تونل زیر زمینی:زندگی خطرناک ولی معنی دار پر از تجربه های متفاوت</span></p><p dir="rtl" style="TEXT-ALIGN: justify"><span lang="fa" style="font-family:tahoma;font-size:10;">3.فردی که پشت در می بینید همان کسی است که شما در رویارویی با مشکلات زندگی می توانید کاملاً به او اعتماد کنید.</span></p><p dir="rtl" style="TEXT-ALIGN: justify"><span lang="fa" style="font-family:tahoma;font-size:10;">4.پلکان نشانه زندگی عشقی شماست پیچ در پیچ ولی زیبا - مستقیم معمولی ولی خسته کننده</span></p><p dir="rtl" style="TEXT-ALIGN: justify"><span lang="fa" style="font-family:tahoma;font-size:10;">5.تعدا پله ها:تعداد تلاشهایی که شما امیدوارید برای برقراری رابطه تان به عمل آورید.</span></p><p dir="rtl" style="TEXT-ALIGN: justify"><span lang="fa" style="font-family:tahoma;font-size:10;">6.اندازه اتاق:میزان ماجراجویی هر چه کوچک باشد یعنی شما آدم محافظه کاری هستید</span></p><p dir="rtl" style="TEXT-ALIGN: justify"><span lang="fa" style="font-family:tahoma;font-size:10;">7.رنگ اتاق شخصیت شماست:</span></p><p dir="rtl" style="TEXT-ALIGN: justify"><span lang="fa" style="font-family:tahoma;font-size:10;">قرمز:احساساتی و پر شور سیاه و سفید:منطقی ارغوانی:ماجراجو</span></p><p dir="rtl" style="TEXT-ALIGN: justify"><span lang="fa" style="font-family:tahoma;font-size:10;">زرد و پرتقالی:شادمان و سرحال رنگین کمان:شما در مورد این که واقعاً چه هستید شک دارید</span></p><p dir="rtl" style="TEXT-ALIGN: justify"><span lang="fa" style="font-family:tahoma;font-size:10;">8.شکل میز:زاویه دید شما را نسبت به چیزها یا موقعیت ها نشان می دهد.</span></p><p dir="rtl" style="TEXT-ALIGN: justify"><span lang="fa" style="font-family:tahoma;font-size:10;">مربع:ثابت و منصفانه</span></p><p dir="rtl" style="TEXT-ALIGN: justify"><span lang="fa" style="font-family:tahoma;font-size:10;">گرد:شما می خواهید چیزها را از دیدگاه و نقطه نظر بسیاری افراد دیگر ببینید</span></p><p dir="rtl" style="TEXT-ALIGN: justify"><span lang="fa" style="font-family:tahoma;font-size:10;">مثلث:شما می خواهید مبتکر و اصلی باشید</span></p><p dir="rtl" style="TEXT-ALIGN: justify"><span lang="fa" style="font-family:tahoma;font-size:10;">بی شکل:شما آدم بی اراده ای هستید و همیشه طفره می روید</span></p><p dir="rtl" style="TEXT-ALIGN: justify"><span lang="fa" style="font-family:tahoma;font-size:10;">9.میوه ها نشانگر این هستند که شما به دنبال چه نوع دوستانی می گردید میوه های بزرگتر نشانگر این هستند که نمود فیزیکی و ظاهری برای شما بیشتر اهمیت دارد و میوه های کوچکتر به معنی این هستند که شخصیت افراد برای شما مهم است.</span></p><p dir="rtl" style="TEXT-ALIGN: justify"><span lang="fa" style="font-family:tahoma;font-size:10;">10.این شخص نشانگر نوع دوستانی است که شما به دنبال او هستید.</span></p><p dir="rtl" style="TEXT-ALIGN: justify"><span lang="fa" style="font-family:tahoma;font-size:10;">11.چگونگی خوردن میوه نشانگر این است که شما چگونه با دیگران رفتار می کنید..</span></p><p dir="rtl" style="TEXT-ALIGN: justify"><span lang="fa" style="font-family:tahoma;font-size:10;">الف:یعنی شما کینه ای از دیگران به دل نمی گیرید</span></p><p dir="rtl" style="TEXT-ALIGN: justify"><span lang="fa" style="font-family:tahoma;font-size:10;">ب:یعنی شما فقط نکات مثبت دوستانتان را می پذیرید و از پذیرفتن نکات منفی آنها سرباز می زنید</span></p><p dir="rtl" style="TEXT-ALIGN: justify"><span lang="fa" style="font-family:tahoma;font-size:10;">ج:خوردن آن علیرغم کرم خوردگی یعنی نقاط قوت و ضعف دیگران را می پذیرید</span></p><p dir="rtl" style="TEXT-ALIGN: justify"><span lang="fa" style="font-family:tahoma;font-size:10;">د:دور انداختن یعنی شما آدم بی رحمی هستید.</span></p><p dir="rtl" style="TEXT-ALIGN: justify"><span lang="fa" style="font-family:tahoma;font-size:10;">12. 5 حیوان:</span></p><p dir="rtl" style="TEXT-ALIGN: justify"><span lang="fa" style="font-family:tahoma;font-size:10;">دلفین:شغل و حرفه فیل:خانواده</span></p><p dir="rtl" style="TEXT-ALIGN: justify"><span lang="fa" style="font-family:tahoma;font-size:10;">اسب:عشق موش:انتظار و احترام</span></p><p dir="rtl" style="TEXT-ALIGN: justify"><span lang="fa" style="font-family:tahoma;font-size:10;">آهو: دوستان شما و چیزهایی که به آن توجه دارید است..</span></p>Unknownnoreply@blogger.com4tag:blogger.com,1999:blog-13250716.post-8063599654814333462009-09-23T17:37:00.002+03:302009-09-23T17:45:45.280+03:30يه تست روانشناسي<div class="style1"><br /><span>اصولا خوشم نمياد تست و بازي و اين جور چيزا توي وبلاگ داشته باشم اما اين تست روانشناسي برام خيلي جالب بود...<br /></span> </div><div class="style1">جواب هاتون رو يه جا يادداشت كنيد يا تو كامنت دوني بنويسيد تا روز شنبه جوابش رو بذارم براتون </div><div class="style1">============</div><div><p dir="rtl" class="style1"><span>تصور کنید در بیابان خشک و بی پایانی در حال راه رفتن هستید خسته،گرسنه،تشنه،پس از 5 ساعت پیاده روی......ناگهان ساختمان مجلل و با شکوهی در جلوی شما ظاهر می شود..</span></p> <p dir="rtl" class="style1"><span>1.ساختمانی که جلوی شما ظاهر شده است چیست؟</span></p><p dir="rtl" class="style1"><span>الف-یک قصر</span></p><p dir="rtl" class="style1"><span>ب - یک موزه </span></p><p dir="rtl" class="style1"><span>ج-یک هتل </span></p><p dir="rtl" class="style1"><span>د-یک بنای مذهبی (مسجد-کلیسا-.......)</span></p><p dir="rtl" class="style1"><span>2.شما از چه طریقی وارد ساختمان می شوید؟</span></p><p dir="rtl" class="style1"><span>الف-پنجره</span></p><p dir="rtl" class="style1"><span>ب - در</span></p><p dir="rtl" class="style1"><span>ج - بالكن</span></p><p dir="rtl" class="style1"><span>د- تونل زیر زمینی</span></p><p dir="rtl" class="style1"><span>وقتی وارد ساختمان شدید آن را بسیار مجلل و باشکوه می یابید......ناگهان صدای در زدن می شنوید...در را باز می کنید و کسی را می بینید که واقعاً می خواستید با او باشید....</span></p><p dir="rtl" class="style1"><span>3. آن شخص کیست؟</span></p><p dir="rtl" class="style1"><span>به گشتن ادامه می دهید...پلکانی را می بینید که به طبقه بالا می رود.</span></p><p dir="rtl" class="style1"><span>4.مارپیچی است یا مستقیم؟</span></p><p dir="rtl" class="style1"><span>از پلکان بالا می رویم تعداد پله ها را می شمارید.</span></p><p dir="rtl" class="style1"><span>5.چند پله بود؟(هر عددی از یک تا بی نهایت)</span></p><p dir="rtl" class="style1"><span>بعد وارد اتاقی می شوید..........</span></p><p dir="rtl" class="style1"><span>6.دلتان می خواهد این اتاق چقدر بزرگ باشد؟</span></p><p dir="rtl" class="style1"><span>الف-به اندازه یک آکواریوم</span></p> <p dir="rtl" class="style1"><span>ب-به اندازه یک اتاق معمولی</span></p> <p dir="rtl" class="style1"><span>ج-به اندازه یک جنگل</span></p> <p dir="rtl" class="style1"><span>د-به اندازه اقیانوس آرام</span></p><p dir="rtl" class="style1"><span>7.دلتان می خواهد رنگ دیوار اتاق چه باشد؟</span></p> <p dir="rtl" class="style1"><span>الف-قرمز</span></p><p dir="rtl" class="style1"><span> ب-سیاه و سفید </span></p><p dir="rtl" class="style1"><span>ج- ارغوانی </span></p><p dir="rtl" class="style1"><span>د-زرد یا پرتقالی</span></p><p dir="rtl" class="style1"><span> و-رنگ های رنگین کمان</span></p> <p dir="rtl" class="style1"><span>یک میز جلوی شما ظاهر می شود...</span></p> <p dir="rtl" class="style1"><span>8.آیا گرد- مربع- مثلث یا بدون شکل خاصی است؟</span></p> <p dir="rtl" class="style1"><span>و ظرفی با 5 میوه روی آن قرار دارد: گیلاس- سیب- کیوی- طالبی-هندوانه</span></p> <p dir="rtl" class="style1"><span>9.یک میوه را انتخاب کنید........</span></p> <p dir="rtl" class="style1"><span>میوه ای که انتخاب کرده اید شما را به یاد این شخص می اندازد...</span></p> <p dir="rtl" class="style1"><span>10...نام او را بنویسید.</span></p> <p dir="rtl" class="style1"><span>11.شما میوه را برمی دارید و.........</span></p> <p dir="rtl" class="style1"><span>الف-بلافاصله آن را می خورید.</span></p> <p dir="rtl" class="style1"><span>ب- قسمت کرم خورده را می برید و قسمت سالمش را می خورید.</span></p> <p dir="rtl" class="style1"><span>ج-آن را می برید و داخلش را می بینید که کرم خورده است و....بعد به خوردنش ادامه می دهید</span></p> <p dir="rtl" class="style1"><span>د-اگر کرم خورده باشد تمامش را دور می اندازید</span></p> <p dir="rtl" class="style1"><span>از آن ساختمان خارج می شوید و 5 حیوان را می بینید.موش- آهو- اسب- دلفین- فیل</span></p> <p dir="rtl" class="style1"><span>12.این حیوانت را به ترتیب اولویت که برایتان دارند رده بندی کنید..</span></p></div>Unknownnoreply@blogger.com5tag:blogger.com,1999:blog-13250716.post-13157677348690057422009-09-02T21:16:00.003+04:302009-09-02T22:08:41.672+04:30Zoo<div align="right">كلا از حيوانات نمي ترسم ولي در عين حال دوست ندارم بدنشون رو لمس كنم!!!!اينو گفتم كه بگم محل كار من يه باغ وحش به تمام معني هستش! پارسال يادمه بچه هاي نگهبان تو خوابگاهشون ي شيشه گذاشته بودن و عقرب و رتيل هايي كه مي گرفتن رو توش جمع مي كردن (كارخونه محل كار من نزديك كارخانه سيمان صوفيان هستش و اطرافش بيابون هست!) دقيقا پشت كارخونه يه كارخونه ديگه اي هست كه سروكارش با چوب هست و بالطبع موش فراوون يافت ميشه اونجا و اين موش هاي خوشگل مهمون كارخونه ما هم هستند!!! <img src="http://l.yimg.com/us.yimg.com/i/mesg/emoticons7/105.gif" /></div><div align="right">پارسال اوايل تابستون صبح اول وقت تا رسيدم رفتم غذامو بذارم تو يخچال! ديدم جاي خالي پيدا نمي شه ظرف غذامو اومدم بذارم روي كابينت كه وسايل رو جا به جا كنم تو يخچال كه يه لحظه ديدم فاصله دستم با جنازه يه موش خوشگل چيزي در حد ميليمتر !!!!! چنان جيغي زدم كه ...........<img src="http://l.yimg.com/us.yimg.com/i/mesg/emoticons7/114.gif" /><img src="http://l.yimg.com/us.yimg.com/i/mesg/emoticons7/109.gif" /></div><div align="right">تا اينكه امروز صبح بعد از 2 روز مرخصي وارد اتاق كارم شدم ... گلدون روي ميزم رو آب دادم <img src="http://l.yimg.com/us.yimg.com/i/mesg/emoticons7/8.gif" />و وسايلم رو جا به جا كردم.. چايي دم كردم و صبحونه رو هم نوش جان كردم...<img src="http://l.yimg.com/us.yimg.com/i/mesg/emoticons7/9.gif" /> اومدم پشت ميزم به عادت هميشه زير پاييم رو جا به جا كردم وكفشم رو در آوردم تا دمپايي راحتي پام كنم... </div><div align="right">همين اومدم پامو بكنم توي دمپايي ديدم كه انگشت شستم تو دهن يك عدد موش نازنينه!!!!<img src="http://l.yimg.com/us.yimg.com/i/mesg/emoticons7/23.gif" /></div><div align="right">اومده بود تو دمپايي من مرده بود!!!!!<img src="http://www.asandownload.com/Messenger/Pictures/78.gif" /> باورتون مي شه چنان لم داده بود كه انگار رو پر قو خوابيده (ياد قصه خاله سوسكه افتادم) كاش عكس مي گرفتم كه ببينيد چطور خوابيده بود! اما همين شوكي كه به من وارد شد باعث شد يه جيغ بنفششششششش مهمون كنم كارخونه و تا يه ساعت نفسم بالا نياد!!!!! <img src="http://l.yimg.com/us.yimg.com/i/mesg/emoticons7/4.gif" /><img src="http://l.yimg.com/us.yimg.com/i/mesg/emoticons7/18.gif" /> </div><div align="right">البته 8 هزار تومن هم ضرر كردم و دمپايي رو با موشش انداختم بيرون!!!! جوييده بود دمپاييم رو!!! فكر كنم بوي دمپايي كشته بودش ...<img src="http://l.yimg.com/us.yimg.com/i/mesg/emoticons7/24.gif" /> </div><div align="right">البته مي دونم يه جور سم خورده بود كه گذاشتن تو كارخونه.. اما مست و خرامان اومده تو دمپايي من لم بده كه جان به جان افرين تسليم كرده.... <img src="http://l.yimg.com/us.yimg.com/i/mesg/emoticons7/35.gif" /> </div><div align="right">پ.ن: طاعات و عباداتتون قبول درگاه حق ... ميشه يه خواهش كنم؟ لطفا بهداشت دهانتون رو تو اين ماه بيشتر از هر وقت ديگه اي رعايت كنيد... <img src="http://l.yimg.com/us.yimg.com/i/mesg/emoticons7/22.gif" /></div><div align="right">در ضمن <strong>مراقب خودتون و اطرافيانتون باشيد... </strong></div>Unknownnoreply@blogger.com8tag:blogger.com,1999:blog-13250716.post-59498493365932737182009-08-20T10:24:00.006+04:302009-08-20T10:51:48.941+04:30مامان ماهي ها<img src="http://mozhgan.persiangig.com/image/aftabblog/mahi1.jpg" /><br /><div style="text-align: right;direction: rtl; ">اين نيم وجبي ها بچه هاي من هستند..باهاشون درد و دل مي كنم، نق مي زنم سرشون، دعواشون مي كنم، جاشونو تميز مي كنم، اتاق زايمان مي برمشون ..<img src="http://l.yimg.com/us.yimg.com/i/mesg/emoticons7/13.gif" /></div><div style="text-align: right;">خلاصه كه عالمي داريم با هم... </div><div style="text-align: right;">اولين باري كه به فكر خريد آكواريوم افتاديم بهمن ماه گذشته بود و داشتيم تو كرج با هم چونه مي زديم كه چي براي هم ديگه بخريم... <img src="http://l.yimg.com/us.yimg.com/i/mesg/emoticons7/40.gif" /> يييهوووو به اين نتيجه رسيديم كه پولمونو بذاريم روي هم و يه آكواريوم بگيريم.. .<img src="http://www.asandownload.com/Messenger/Pictures/67.gif" /></div><div style="text-align: right;">اول هم اون كوچولو روخريديم كه الان نقش زايشگاه رو داره و قبلا هم عكسش رو گذاشته بودم... با 5 تا ماهي زبرا شروع كرديم.. (هر كسي مي خواد آكواريوم بگيره حتما با ماهي مقاوم شروع كنه، زبرا يكي از قوي ترين ماهي ها هست كه توي هر آبي دوام مياره و به تكميل شدن چرخه آماده شدن آب كمك مي كنه)</div><div style="text-align: right;">وقتي عيد برگشتيم و ديديم يكي شون نيست شده از تعجب شاخ درآورديم ... بعد ها 2 تاي ديگه هم همين بلا سرشون اومد حتي </div><div style="text-align: right;">جسدشون هم پيدا نشد ..<img src="http://www.asandownload.com/Messenger/Pictures/106.gif" /> بعدا فهميديم كه لجن خوار ها نوش جانشون كردن <img src="http://l.yimg.com/us.yimg.com/i/mesg/emoticons7/109.gif" /></div><div style="text-align: right;">بعد از عيد رفتيم و 2 تا گوپي خريديم يه نر و يه ماده... بچه هايي كه از اون ماهي باقي موندن الان خودشون مامان شدن و يه سري شون ني ني كردن يه سري ديگه شون هنوز ني ني هاشون تو دلشونه <img src="http://l.yimg.com/us.yimg.com/i/mesg/emoticons7/8.gif" /> (گوپي زنده زا هست) بعد 2 تا مولي بالن و 2تا مولي خالدار و 2 تا مولي گاوي خريديم... همه اونا مامان و باباشدن و آكواريوم ما پر شده از ماهي ! هر چند اين وسط كشته هم زياد داديم(جمعا 8 تا كشته داديم<img src="http://l.yimg.com/us.yimg.com/i/mesg/emoticons7/2.gif" /> )</div><div style="text-align: right;">اگر كسي مستاجر نباشه مي تونه آكواريوم خيلي بهتر و قشنگتري بخره... من از همين الان تصميم گرفتم يه روزي صابخونه شدم زير اپن آشپزخونه رو كلا آكواريوم كنم ....</div><div style="text-align: right;">همه اينا رو گفتم كه بگم از اين به بعد در مورد اين نيم وجبي هاي من بيشتر مي خونيد... <img src="http://www.asandownload.com/Messenger/Pictures/76.gif" /></div><div style="text-align: right;"><img src="http://mozhgan.persiangig.com/image/aftabblog/mahi2.jpg" /></div>Unknownnoreply@blogger.com7tag:blogger.com,1999:blog-13250716.post-31719632894123460522009-08-18T12:39:00.002+04:302009-08-18T12:48:31.040+04:30غاصب!!!!<span style="font-size:78%;">پیش نوشت: این مطلب کاملا خصوصیه و فقط یه جور تخلیه است!!!!!!!!!!</span><br />همیشه ازم دورشون کردید! همیشه وجود شماها باعث شد که یه بهانه ای باشه تا حتی وقتی ساعتی مال من هستن فقط جسم پیش من باشه!!!!<br />به زندگیم تجاوز کردید! می دونم ناخواسته بوده ولی دلگیرم... دلگیرم از شما ... دلگیرم از سرنوشتم....<br />گریه های دیشبم، گریه های امروزم عین دیوونه ها تو خیابون شهادت می دن چی دارید به روزم می آرید...<br />ازتون پیش خدا شکایت می کنم و دیگه خفه خون میگیرم تا دیگه اعصاب هیچ کسی خرد نشه!!!<br />من به جهنم! شماها مراقب خودتون باشید...Unknownnoreply@blogger.com2tag:blogger.com,1999:blog-13250716.post-6304813993780993772009-08-15T14:25:00.002+04:302009-08-15T14:33:35.945+04:30نوید مجاهدعجب رسمیه رسم زمونه<br />قصه برگ وباد خزونه<br />میرن آدما از اونا فقط<br />خاطره هاشون به جا می مونه<br />هر چی مینویسم در موردت آروم نمی شه آشوب درونم...<br />فقط برات آروزی آرامش می کنم نوید خان...<br /><strong>مراقب دوستات باش پسر... </strong>Unknownnoreply@blogger.com3