چهارشنبه، دی ۰۶، ۱۳۸۵

چه جوري مي شه لبخند رو از روي لب اين شكلكه گرفت و انداخت تو قلبش؟
از روز شروع دختر آفتاب همه فكرم اين بوده و هست كه هر كسي غم و غصه داره اينجا فقط بايد از خوبي و شادي گفت، نمي دونم چقدر موفق بودم، نمي دونم....
ولي خوشحالم سعي خودمو كردم... مدتها بود كه سكوت كرده بودم همه جا....! شايد به جاي سكوت بهتر بود مسائل رو حل مي كردم...
در ظاهر هيچ كاري جز اومدن به شركت ندارم ولي .... مسئوليت زيادي روي دوشم احساس مي كنم طوري كه هيچ عصايي نمي تونه كمكم كنه كمرمو راست كنم!!!
بگذريم
از همه تون ممنونم كه بهم نشون داديد كه مژگان رو فقط دختر آفتاب نمي دونيد...
از بهار عزيزم كه بارها و بارها پستشرو خوندم و همين طور از دعوتش براي چله بازي ممنونم
ساني كه تو كامنت دوني پستش ازم ياد كرده بود و اولين نفري بود كه تو مسنجر بهم پي ام داد...
رونيكا كه اون هم منو به چله بازي دعوت كرده بود..
ياسي مهربونم كه چقدر دير فهميدمش ... و با پست يلدا بازيش هق هق گريه منو جلوي مدير سابقش در آورد...
نارگلم كه مداوم همه تلاشش رو مي كرد تا منو برگردونه به روال عادي زندگيم ...
نازلي كه هميشه با متانتي كه تو رفتارش بوده و سكوتش شرمندم كرده...
باباي دل آرام كه هميشه شنونده غر زدن هام بوده و در مقابل همه نوع! رفتارم كاملا صبورانه برخورد كرده....
فرزانه كه مداوم صداي بوق اشغال رو مي شنيد ولي لحظه اي دست از اظهار محبت نكشيد....
داداش امير حسينم هميشه بوده و با زنگ زدن هاش و صحبت هاش سعي مي كرد كاري كنه تا بغض نگه داشته شده با اشك التيام پيدا كنه ...
مامان مريم عزيز كه با ايميل جوياي حالم شده بود و همين طور پرت و پلاي خوشگلم كه تازه اسمش رو فهميدم و هميشه تو بحران هاي روحيم ايميل هاش بوده...
سجاد كه همه سعي خودشو مي كرد تا راهي پيدا كنه....
نسيم كه تنها كسي بود كه تلفنش رو نمي تونستم جواب ندم و با حرفهاش منو شرمنده خودم! كرد...
علي آقاي عزيز پدر آرشام گلم كه تو مسنجر بهم يادآوري كرده بودن كه وبلاگ فقط مال خودم نيست و مال خواننده هاشه ...
اميرحسين وبلاگ بلور رويا كه با اس ام اس اظهار دلتنگي مي كرد.
هادي عزيز كه اولين دوست وبلاگ دختر آفتاب بود كه از مجازي بودن دراومد... هادي جان متاسفم كه جواب تلفن و اس ام اس رو ندادم...
اميدوارم كسي رو از قلم ننداخته باشم!
پ.ن:
* روزاي سختي رو دارم پشت سر مي ذارم! تا اينجا كه تحملم كرديد اميدوارم باز هم بتونيد تحملم كنيد تا بشم همون مژگان و همون دختر آفتاب...
* دارم فعلا اين درس رو تمرين مي كنم... سكوت نه!
* دوستون دارم.
مراقب خودتون و اطرافيانتون باشيد.

چهارشنبه، آذر ۲۹، ۱۳۸۵

پايان...

اينجانب(اينجانبه) دختر آفتاب در كمال صحت و سلامت عقل و روح تمامي دوستان مجازيم رو به خداي مهربون و دلهاي مهربونشون مي سپرم و خداي من شاهده لحظه اي مهربوني هاشون رو فراموش نمي كنم...
(عين وصيت نامه شد!!!‌)

حالم خوبه.. كاملا .. فقط بعد از 6 سال بودن تو اين دنياي مجازي بايد كمي فاصله بگيرم... اسم دختر آفتاب رو استاد عمادي عزيزم كه هميشه به همين اسم ازش نام مي برم و خودم بابا حميدرضا صداش مي كنم با يه شعر بهم هديه داد ...
اگر يه روزي بخوام باز هم بنويسم مي شه با يه اسم ديگه نوشت و اگر لياقت داشته باشم دوستاي گلي مثل شماها رو پيدا مي كنم ...
دلم ميخواد از تك تك تون بگم... از قديمي ترين (زمزم) شروع كنم و به جديدترين (شادي) برسم ولي اونوقت با وجدانم چيكار كنم اگر اسم كسي رو جابندازم؟
ازم دلگيرو ناراحت نشيد اگر اس ام اس و ايميل و تلفن ها رو جواب ندادم... مخصوصا تلفن ....
تا اول بهمن اين روش ادامه پيدا مي كنه و جواب نمي دم.. اول بهمن ماه خطم رو مي فروشم...
همگي تون رو دوست دارم .. خيلي زياد ...
پ.ن:
* تك تك تون داريد با كارهاتون و نوشته هاتون و حتي صداتون جلوم رژه مي ريد...
* يه سفارش دارم برات نازلي... مي دوني نه؟ خب؟ مرسي :-*
* اگر دستام از سرما كبود نشده بود حتما خيلي بيشتر مي نوشتم...
به قول خواهرم بعدا نوشت : "تلفن همراهم رو خاموش كردم."
خيلي زياد مراقب خودتون و اطرافيانتون باشيد.. حتي اگر كسي بهتون يادآوري نكنه... متاسفم كه اگر(!) كسي به وجودم! نياز داشت و من نبودم... .

يلدا بازي به خواست شما...

ممنونم از همه كسايي كه دعوتم كردن، چشم 5 مورد رو مي نويسم........
دختر خاله-م سهيلا كنارم نشسته و كمك مي كنه براي اينكه 5 مورد رو بنويسم... اولين چيز مي دونيد چي بود؟
1. گاهي اوقات بي حوصله... كاملا درسته! گاهي اوقات اينقدر بي حوصله ام كه حتي دستمو هم دلم نميخواد تكون بدم.. مثل امروز صبح كه به دوستم كه كنارم نشسته بود گفتم ببين من خسته ام كلاج رو مي گيرم تو خودت بزن دنده 4!!!! اين دختر خاله بي جنبه مي گه گاهي هم به قولت عمل نمي كني >:P ولي گاهي هم كلي رفيقي با آدم...
2. از بچگي مامانم مي گه بچه كثيفي نبودي و فقط يه بار كار خرابي كردي :P اونم وقتي 7 سالم بود و شب جيش داشتم تا اومدم برم دستشويي قفل در باز نشده و .......... اره ديگه :">
3.به رنگ و هماهنگي لباسم اهميت مي دم ولي گاهي اينقدر بد لباسم كه دلم نميخواد در ماشين رو باز كنم پياده بشم !!!
4.دو چيز رو نمي تونم تحمل كنم اونم تحقير و تمسخر هست... و سعي مي كنم تا جايي كه مي شه از افرادي كه شرايط روحي بدي رو برام ايجاد مي كنن دوري كنم...
5. خودمو بيشتر از بقيه دوست دارم ولي تو زندگيم هيچ وقت سعي نكردم كاري رو انجام بدم كه به نفعم بوده بلكه سعي كردم كاري رو بكنم كه صلاح در اون بوده...
6. ____________ هيچ كس رو به ادامه يلدا بازي دعوت نمي كنم.....

پ.ن:
* ممنونم از همه اونايي كه اس ام اس زدن و ايميل فرستادن . يا با گذاشتن و نام بردن ازم تو كامنت ها و وبلاگهاشون يادم كردن... و مطمئنا هيچ ناراحتي اي نيست از فراموش كردن موقتي بقيه دوستان...
* نبودن و ننوشتن دليل بر بد بودن حالم نيست... نياز به تجديد قوا دارم... بببببينهايت خسته ام... از خيلي چيز ها و فكرها... شايد برگشتم به خاطر..... شايد هم با اسم ديگه اي و غريبه و ناشناس و جدا از دختر آفتابي كه بهترين روزهاي بودن تو دنياي مجازي رو برام رقم زد برگشتم...
* هيچ مي دونيد اگه اين دو تا نيم وجبي كه كنارم نشستن (سهيل و سهيلا - دختر و پسر خالم) يه روز اينترنت داشته باشن سوت ثانيه پيدام مي كنن؟ پس بعد از يافتن دختر آفتاب توسط خواهر خانم‌(ياسي) و آقاي پدر (همراه خاتون خونه) نوبت به پيدا شدنم توسط اقوام رسيد....

بازم بايد بهتون بگم مراقب خودتون و اطرافيانتون باشيد نه؟

یکشنبه، آذر ۲۶، ۱۳۸۵

ASP!!!!

ديروز بعد از كلي سرو كله زدن با نرم افزارهاي مختلف با مشورت با دوستان به اين نتيجه رسيدم كه بهتره زنگ بزنم به پشتيباني و بگم سرور رو از ويندوز به لينوكس تغيير بدن.. تلفن رو برداشتم و شماره آقاي مهندس رو گرفتم بعد از پرس و جو در مورد اينكه مشكل چي هست و من گفتم ميخوام MT نصب كنم نه گذاشت و نه برداشت گفت حالا اين ام تي چي هست؟ منم براش توضيح دادم.. بلافاصله برگشت گفت: شما صفحه هم طراحي مي كنيد؟
گفتم: در حد ساده بله اين كار رو مي كنم...
هنوز جمله ام تموم نشده بود كه برگشت گفت ما براي طراحي سايت هاي مشتري هامون و يا مراجعه كننده هامون به كسي نياز داريم، شما اين كار رو مي كنيد برامون؟
يه كم فكر كردم و گفتم تا اين كار بهم رجوع بده منم يه فكري به حال خودم مي كنم ديگه!
هنوز يك ساعت نشده بود كه زنگ زد بهم و اولين آدرس رو داد!! اونم نه براي طراحي براي ويرايش كردن يكي از صفحاتش! وقتي ادرس رو چك كردم اولين چيزي كه ديدم .asp آخر آدرس بود... اين يعني اينكه بشينم asp ياد بگيرم!
يه حساب سرانگشتي كردم ديدم اگر 2 يا 3 ماه كاملا وقتم رو بزارم براي يادگيري دو سه تا نرم افزار بعدش يه نفس مي شه كشيد...
پ.ن:
* مدام زحمتم براش و هميشه با صبر و حوصله جوابم رو ميده و كاملا پيگيره... اميدوارم يه روز تو عروسي دلي جبران كنم زحماتتون رو
* وحيد خان گل اولا كه تولدت مبارك و بعد هم اينكه اون نرم افزار رو دارم ولي ممنون مي شم راهنماش رو بفرستي برام...
* از هادي عزيز ممنونم كه براي كمك كردن هميشه پيشقدمه..
مراقب خودتون و اطرافيانتون باشيد.

شنبه، آذر ۲۵، ۱۳۸۵

MT ...!!!

* سخت درگير نصب ام تي روي سرور ويندوز هستم! هر چي آموزش و فايل راهنما دارم مربوط به سرورهاي لينوكس هست... اگر حضورم مثل هميشه (:دي) كمرنگه به همين خاطره!!!
حالا كسي هست اطلاعاتي داشته باشه و راهنماييم كنه؟
* وبلاگ بابا قصه گو رو از دست نديد مخصوصا آخرين داستانشون تو روزنامه سرمايه (لينك داستان )
فعلا همينا :دي
مراقب خودتون و اطرافيانتون باشيد.

سه‌شنبه، آذر ۲۱، ۱۳۸۵

كوچ

بچه كه بوديم پائيز و زمستون تا تو آسمون دو تا پرنده مي ديديم با ياسي كلمون رو به بالا بود و منتظر بقيه پرنده ها بوديم...
گاهي گروه هاي بزرگ پرنده ها چنان هيجان بهمون ميداد كه شايد چند قدمي هم باهاشون همراه مي شديم...
خيلي وقت بود حركت دسته جمعيشون رو به جهت هاي مختلف نديده بودم... به كل يادم رفته بود! اول صبحي باهاشون پرواز كردم به روزاي قشنگ بچگي....


پ.ن:
* آخ !! دستشو بگير! زمين يخ زده، ممكنه بخوره زمين
* امروز دقيقا حس و حال اين خورشيد خانم بي تفاوت! و بيخيال رو دارم



مواظب خودت و مهربونت باش.

یکشنبه، آذر ۱۹، ۱۳۸۵

من اومدممممم

سلام عليكمممم ... حال احوال؟
بالاخره اين شاتلي ها اومدن و كار راه انداختن...ديروز آقايي اومد و حدود 12 بود كه كار رو تحويل داد و رفت...
منم خيلي وقت بود دنبال يه نرم افزار مي گشتم كه دسك تاپ رو خوشگل كنه.. افتادم تو سايت پي سي دانلود و يكي دو تا گرفتم! همشون كرك نشده بودن و تنها سودي كه داشت اين بود كه ديگه ويندوز بالا نيومد
حالا هي من زور بزن هي كامي جون زور بزن! نهايتا اين شد كه كامي جون لباس نو تنش كرد و درايو ويندوز فرمت شد در نتيجه بايد بشينم هر چي نرم افزار بوده دوباره نصب كنم!
پ.ن:
*با اين قحطي اينترنت كه من داشتم! نشد بيام وبگم ، نازلي مهربونم تولدت مبارك عزيزم ...
* بعد از نازلي نوبت مي رسه به فرزانه خوگشلم تولدت مبارك عزيزم...

مراقب اون آقاهه باش كه عصا زنون داره از خيابون رد مي شه...
مراقب خودت كه هستي